معنی اثرگذار

حل جدول

اثرگذار

موثر، کارا

موثر


موثرومفید

کارا، اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا

انگلیسی به فارسی

synergist

اثرگذار مضاعف

مترادف و متضاد زبان فارسی

تاثیرگذار

اثرگذار، موثر،
(متضاد) تاثیرپذیر


موثر

اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا، مثمر، مفید، نافذ، نافع، نتیجه‌بخش، عامل، کاری، دخیل نقش‌پرداز،
(متضاد) بی‌اثر

فرهنگ معین

گیرا

گیرنده، جذاب، فریبنده، زیبا، اثرگذار، مؤثر. [خوانش: (ص فا.)]

روان‌شناسی

Psychoactive Drugs

داروهای روانگردان: داروهای اثرگذار بر رفتار و فرآیندهای روانی -> داروهای توهم زا، داروهای کندساز، داروهای محرک

فرهنگ عمید

کاری

کسی که زیاد کار می‌کند یا خوب از عهدۀ کاری برمی‌آید، کارکن، فعّال،
[مجاز] مؤثر، اثرگذار: تیر کاری، زخم کاری،
٣. [قدیمی، مجاز] جنگ‌جو، دلیر و جنگاور،
[قدیمی، مجاز] نیکو، خوب،


آتشین

از جنس آتش،
[مجاز] مهیج، اثرگذار، پرشوروحال: سخنرانی آتشین، دلم را داغ عشقی بر جبین نِه / زبانم را بیانی آتشین ده (وحشی: ۴۹۰)،
سوزان،
به رنگ آتش، سرخ تیره،
[مجاز] بسیارخشمگین، تند،
[مجاز] جان‌سوز، رنج‌آور: آب بزن بر حسد آتشین / باد در این خاک از او می‌رسد (مولوی۲: ۲۵۵)،

معادل ابجد

اثرگذار

1622

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری