معنی اثری از ابوالفضل رکنی

حل جدول

اثری از ابوالفضل رکنی

اکبرنامه

آیین اکبری

آیین اکبری، اکبرنامه

لغت نامه دهخدا

رکنی

رکنی. [رُ] (اِخ) در مقام نسبت به رکن آباد شیراز گفته شود. رکن آباد شیراز را نیز گویند. (برهان) (لغت محلی شوشتر).
- آب رکنی، آب رکن آباد. (ناظم الاطباء):
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است.
حافظ.
رجوع به رکن آباد شود.

رکنی. [رُ] (ص نسبی) منسوب به رکن، مجازاً به معنی زر خالص باشدمنسوب به شخصی و آن شخص کیمیاگر بوده است. (از برهان) (از غیاث اللغات). زر خلص منسوب به رکن الدین که زر خالص رایج کرده و رکن الدین شخص کیمیاگر بوده. (آنندراج). و شاید منسوب به رکن الدین یا رکن الدوله نامی از حکام و فرمانروایان باشد نه کیمیاگر:
از بخشش توعالم پر جعفری و رکنی
وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهایی.
فرخی.
رکنی تو رکن دلم را شکست
خردم از آن خرده که بر من نشست.
نظامی.
- دینار رکنی،دینار منسوب به رکن. دینار که زر خالص دارد: رأی پادشاه بر وی متغیر شد... و او را به مبلغ یکهزار و هفتصد دینار رکنی مؤاخذت فرمود. (المضاف الی بدایع الازمان ص 5).
- زر رکنی، سکه ٔ رکنی. که منسوب به رکن باشد:
یک خانه دارم از زر رکنی و جعفری
زآن کس که رکن خانه ٔ دین خواند جعفرش.
خاقانی.
|| گوشه دار. (فرهنگ فارسی معین).
- درهمهای رکنی، درهمهای مربع که مهدی مؤسس حکومت موحدین دستور ضرب آن را داد. (فرهنگ فارسی معین).
|| (اِخ) نام طایفه ای در شوشتر. (از لغت محلی شوشتر).


خاتون رکنی

خاتون رکنی. [رُ] (اِخ) زن طغرلشاه که دختر عموی شاه بود و دو پسر داشت: توران شاه و بهرام شاه که آنها از بطن وی بوده اند؛ سال فوتش در 570 هَ. ق. بوده است. (تاریخ افضل ص 31 و 32 و 93).


ابوالفضل

ابوالفضل. [اَ بُل ْ ف َ] (اِخ) عبدالحمید ابوالفضل بن واسعبن ترک الختلی. رجوع به عبدالحمید ابوالفضل... شود.

ابوالفضل. [اَ بُل ْ ف َ] (اِخ) تاج الدین. رجوع به تاج الدین ابوالفضل بن بهاءالدوله خلف بن ابوالفضل... شود.

ابوالفضل. [اَ بُل ْ ف َ] (اِخ) قرطلوسی. رجوع به قرطلوسی ابوالفضل شود.

ابوالفضل. [اَ بُل ْ ف َ] (اِخ) ابن مبارک بن خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود.

ابوالفضل. [اَ بُل ْ ف َ] (اِخ) ابن حجرعسقلانی. رجوع به ابن حجر ابوالفضل شهاب الدین شود.

ابوالفضل. [اَ بُل ْ ف َ] (اِخ) احمدبن ابی بکر. رجوع به ابوالفضل احمدبن ابی باکر... شود.

ابوالفضل. [اَ بُل ْ ف َ] (اِخ) کازرونی. رجوع به ابوالفضل خطیب کازرونی شود.

فرهنگ عمید

رکنی

سکۀ زر خالص: رکنی تو رکن دلم را شکست / خردم ازان خرده که بر من نشست (نظامی۱: ۷۴)،

فرهنگ فارسی هوشیار

رکنی

‎ درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار ((موحدین)) زده شد و چهار گوش بود ‎ (صفت) سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد.

معادل ابجد

اثری از ابوالفضل رکنی

1949

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری