معنی اثری از تکین حمزه لو

واژه پیشنهادی

اثری از تکین حمزه لو

دختری در مه

بعد از او

در پایان شب

حل جدول

اثری از تکین حمزه لو

در پایان شب

افسون سبز

درپایان شب

مهر و مهتاب

افسون سبز، بعد از او، دختری در مه، در پایان شب، مهر و مهتاب

افسون سبز، درپایان شب

بعد از او

دختری در مه

لغت نامه دهخدا

حمزه لو

حمزه لو. [ح َ زَ] (اِخ) دهی جزء دهستان غنی بیگلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان. کوهستانی و سردسیر و دارای 124 تن سکنه است. از رودخانه ٔ چهره آباد مشروب میشود و محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


تکین

تکین. [ت َ] (ترکی، ص، اِ) خوش ترکیب، زیباشکل. و در ترکیب اسماء اعلام آید همچون البتکین، سبکتکین، بکتکین، انوشتکین و به تنهایی نام پادشاهی خاص شنیده نشده. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || مجازاً، مغول. ترک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
هستم ز نسل ساسان نز تخمه ٔ تکین
هستم ز صلب کسری نزدوده ٔ ینال.
مجد همگر (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| در بیتهای زیر گویا کنایه از خان کوچک و زیر دست امیر است:
نشود غره خردمند بدان، کز پس من
چون پس میر نیاید نه تکین و نه بشیر.
ناصرخسرو.
شعری که ترا رشید گفته ست
گفتند که بحر او چنین ست
این شعر چو شعر او نباشد
کان خان بزرگ و این تکین است.
ادیب صابر.
|| از القاب امراء ترک. از القاب ترکی است مانند البتکین. سبکتکین:
خوش نخسبند همه از فزعش زان سوی آب
نه قدرخان نه طغانخان نه ختاخان نه تکین.
فرخی.
گاهی به دریا درشوی، گاهی به جیحون بگذری
گه رای بگریزد ز تو گه رام و گه خان گه تکین.
فرخی.
چاکران دگران ز آرزوی بنده کنند
نام فرزندان تکسین و تکین و دینار.
فرخی.
هر چند مهار خلق بگرفتند
امروز تکین و ایلک و پیغور.
ناصرخسرو.
به پیش ینال و تکین چون رهی
دوانند یکسر غنی و فقیر.
ناصرخسرو.
پند از هرکس که گوید گوش دار
گر مثل طوغانش گوید یا تکین.
ناصرخسرو.
جز که رزق تن جاهل سببی نیست دگر
که سمک پیش تکین است و رمک بر در تاش
رزق تن، پاک همه باطل و ناچیز شود
گر نیاید پدر تاش و تکین بر دم آش.
ناصرخسرو.
این شعر مکان او ندارد
کو در صف شاعران تکین است
طبعش بگه سخن لطیف است
رایش بگه ثنا رزین است.
ادیب صابر.
آنکه قدر در ادای خدمتش افکند
موی کشان دوده ٔ ینال و تکین را.
انوری.
شاه جهان سنجر آنکه بسته ٔ امرش
قیصر و فغفور و خان و رای و تکین است.
انوری.
آتش اندر جاه زن گو باد در دست تکین
آب رخ برخاک نه گو خاک بر فرق طغان.
خاقانی.
آبرو از برای نان حرام
به تکین و طغان نخواهد داد.
خاقانی.
چون تویی اندر جهان شاه طغان کرم
کی رود اهل هنر بر در تاش و تکین.
خاقانی.
تیغ تو تسکین ظلم نزد تکین آبخور
تیر تو طغرای فتح پیش طغان مغتنم.
خاقانی.
خدمت درگاه تو مقصد آرای رای
صورت القاب تو نقش نگین تکین.
سلمان ساوجی.
|| آتش. || حوض. || خرد. (غیاث اللغات) (آنندراج).

تکین. [ت َ] (اِخ) نام پادشاهی بوده است. (برهان) (ناظم الاطباء). نام پادشاه خراسان که پدر سلطان محمود بوده. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به سبکتکین شود.


حمزه

حمزه. [ح َزَ] (اِخ) ابن عوف. یکی از صحابه است. (الاصابه).

معادل ابجد

اثری از تکین حمزه لو

1295

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری