معنی اثری از عباس خیرخواه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خیرخواه. [خ َ خوا / خا] (نف مرکب) نیکوخواه. (از آنندراج) طالب و رغبت خوبی و نیکی. (ناظم الاطباء).
عباس
عباس. [ع َب ْ با] (اِخ) شاه عباس اول. رجوع به عباس اول شود.
عباس. [ع َب ْ با] (اِخ) شاه عباس دوم. رجوع به عباس دوم شود.
عباس. [ع َب ْ با] (اِخ) شاه عباس سوم. رجوع به عباس سوم شود.
عباس. [ع َب ْ با] (اِخ) ابن سهل بن سعد تابعی است. (منتهی الارب). و رجوع به مجمل التواریخ ص 306 شود.
عباس. [ع َب ْ با] (اِخ) ابن عبداﷲ شیبانی. یکی از والیان هرات بعد از درگذشت عبداﷲ طاهر است. (تاریخ خاندان طاهری ص 166).
فرهنگ عمید
ویژگی آنکه خیر و خوبی دیگران را میخواهد،
فرهنگ فارسی هوشیار
طالب خیر
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(خِ یا خَ. خا) [ع - فا.] (ص فا.) آن که نیکی دیگران را خواهد، خیراندیش.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاکطینت، خوشفطرت، خیر، خیراندیش، مشفق، مصلح، ناصح، نیکاندیش، مشفق، نیکخواه،
(متضاد) بدخواه
معادل ابجد
2274