معنی اثری از فخرالدین عراقی

لغت نامه دهخدا

عراقی

عراقی. [ع ِ] (اِخ) فخرالدین عراقی. رجوع به فخرالدین عراقی همدانی شود.

عراقی. [ع ِ] (اِخ) صدرالدین. رجوع به صدرالدین عراقی و تاریخ گزیده شود.

عراقی. [ع ِ] (اِخ) رجوع به عبدالرحیم بن حسین عراقی شود.

عراقی. [ع ِ] (اِخ) ابوجعفر. رجوع به ابوجعفر عراقی و تاریخ گزیده شود.

عراقی. [ع ِ] (ص نسبی) (پرده ٔ عراقی)، از آهنگهای موسیقی است. پرده ٔ عراق:
بعد از عراق جائی خوش نایدم هوائی
مطرب بزن نوایی زان پرده ٔ عراقی.
سعدی.
رجوع به عراق و پرده ٔ عراقی شود.

عراقی. [ع ِ] (اِخ) تاج الدین. رجوع به تاج الدین عراقی و تاریخ گزیده شود.

عراقی. [ع ِ] (اِخ) رجوع به ابراهیم بن شهریار شود.

عراقی. [ع ِ] (ص نسبی) منسوب به عراق. نقد عراقی. در بیت ذیل از نظامی پول رایج و متداول در عراق معنی میدهد:
چرا گشتی در این بیغوله پابست
چنین نقد عراقی بر کف دست.
نظامی.

عراقی. [ع ِ] (ع اِ) چوب چنبر دلو. (منتهی الارب) (آنندراج).


فخرالدین

فخرالدین. [ف َ رُدْ دی] (اِخ) عراقی. رجوع به فخرالدین (ابراهیم) شود.

فخرالدین. [ف َ رُدْ دی] (اِخ) مروزی، فخرالدین خالدبن ربیع مکی. رجوع به خالد شود.

حل جدول

اثری از فخرالدین عراقی

عشاق نامه

عشاق نامه، لمعات

لمعات

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

اثری از فخرالدین عراقی

2075

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری