معنی اثری از فرهاد حیدری گوران
حل جدول
لغت نامه دهخدا
گوران. (اِ) محل اجتماع لشکر. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 324). || اطاق اجتماع. || برنج بوداده در تنور. || ج ِ گور. (ناظم الاطباء).
گوران. (اِخ) نام سرزمینی است. (فهرست ولف):
وز آن دورتر آرش رزم سوز
چو گوران شه آن گرد لشکرفروز.
(شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1279).
گوران. (اِخ) قصبه ای است از دهستان بالا از بخش طالقان شهرستان تهران که در 6 هزارگزی جنوب خاوری شهرک و یکهزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 1452 تن است. آب آن از دره آورازان و شاهرود تأمین میشود. محصول آن غلات، یونجه، اسپرس، ارزن، عسل، گردو و میوه جات. شغل اهالی زراعت است و عده ای برای تأمین معاش به تهران و مازندران میروند. صنایع دستی زنان کرباس و گلیم و جاجیم بافی است. دبستان دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
گوران. (اِخ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 9 هزارگزی باختر قشم، سر راه مالرو قشم به باسعیدو. جلگه و گرمسیر مالاریایی است. 185 تن سکنه ٔ آن است. آب آن از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات و ماهی و شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
گوران. (اِخ) یکی از ایلات کرد ساکن کرمانشاه. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 57). مؤلف تاریخ کرد آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ٔ ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند. همه ٔ این طوایف چه ایرانی چه بومی قدیم چه سایر نژادها در زیر موج مهاجمین اکراد ایرانی فرورفته و استقلال نژادی رااز دست داده همه کرد و ایرانی شده اند. (تاریخ کرد ص 98). این طایفه پیرو آیین علی اللهی هستند. (همان کتاب ص 122). این ایل دارای 6000 خانوار است: قلخانی 2000 خانوار، تفنگچی 1000 خانوار، جاف 1000 خانوار، گهواره 5000 خانوار، نیریژی 500 خانوار، بیونانی 500 خانوار. زندگانی اینان از استخراج معادن بیشمار مخصوصاً زغال سنگ و زراعت توتون میگذرد. (یادداشت مؤلف).
گوران. (اِخ) دهی است از دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 26 هزارگزی شمال باختری قیدار و 8 هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و سردسیر است و 376 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
گوران. (اِخ) دهی است از دهستان زنجان بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 12 هزارگزی خاور بافت، سر راه فرعی زنجان به بافت. کوهستانی وسردسیر است و 99 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزارع داء، اغرکوه، بدوئیه، سلموئیه جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
گوران. (اِخ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 10 هزارگزی خاور الیگودرز و 2 هزارگزی جنوب شوسه ٔ الیگودرز به گلپایگان واقع شده است. جلگه و معتدل است. سکنه ٔ آن 449 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی و جاجیم بافی و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
حیدری
حیدری. [ح َ دَ] (ص نسبی) منسوب به حیدر که نامی است علی بن ابیطالب (ع) را. رجوع به حیدر شود: الحمدﷲ که این مدعی خود نه عمری است و نه حیدری. (نقض الفضایح).
- مذهب حیدری، مذهب شیعه که منسوب است به علی بن ابیطالب (ع):
حذر کن ز عام و ز گفتار خام
گرت میل زی مذهب حیدری است.
ناصرخسرو.
حیدری. [ح َ دَ] (اِخ) دهی از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن. دارای 1704 تن سکنه است. محصول آن غلات، حبوبات و انگور است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
حیدری. [ح َ دَ] (اِ) حلقه ای که بگوش پسران میکردند تعویذ را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
حیدری. [ح َ دَ] (اِخ) مقابل ِ نعمتی. منسوب به حیدر، پیرو قطب الدین حیدر یکی از عرفای نامی ایران متوفی به سال 618 هَ. ق.
- جنگ حیدری و نعمتی، جنگی و بحث و جدلی میان پیروان این دو عارف. رجوع به فرهنگ فارسی معین شود. دو دسته ٔ حیدری و نعمتی در غالب شهرهای ایران بودند و در همه ٔ سال خاصه در عاشورا با یکدیگر بجنگهای سخت میپرداختند. (یادداشت مرحوم دهخدا).رجوع به نعمتی شود.
- طایفه ٔ حیدری، مقابل ِ طایفه ٔ نعمتی، پیروان شاه نعمت اﷲ.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به حیدر (قطب الدین) پیرو طریقت حیدری مقابل نعمتی.
معادل ابجد
1518