معنی اثری از محبوبه میر قدیری
حل جدول
لغت نامه دهخدا
محبوبه. [م َ ب َ] (ع ص) محبوبه. رجوع به محبوبه شود.
میر
میر. (اِخ) تیره ای از طایفه ٔ ایهاوند هفت لنگ. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
میر. [م َ / م ِ] (از اتباع و مهمل خیر) از اتباع است برای خیر (خیر میر) مانند بسیاری از واژه ها که اتباع هموزن خود با تبدیل حرف نخست به میم دارند چون: کتاب متاب. غلط ملط، باج ماج: فرمود که معامله ٔ معاملان با خزانه، بهر آن است تا خیر و میری یابند. (تاریخ جهانگشای جوینی).
میر. [م َ] (ع اِ) طعام. خواربار. میره.
میر. (نف) ریشه یا ماده ٔ بن مضارع فعل مردن. از آن در ترکیب صفت فاعلی مرکب سازند: زودمیر. سخت میر. رجوع به این ترکیبات در جای خود شود.
فرهنگ معین
(مَ بَ یا بِ) [ع. محبوبه] (اِمف.) معشوقه.
فرهنگ فارسی هوشیار
محبوبه در فارسی مونث محبوب بنگرید به محبوب (اسم) مونث محبوب زنی که مورد محبت مردی واقع شده معشوقه: بگشوده گره ز زلف زر تار محبوبه نیلگون عماری. (دهخدا مجموعه اشعار) جمع: محبوبات.
مترادف و متضاد زبان فارسی
جانانه، دلارام، دلبر، دلبند، دلدار، دلستان، دوست، سوگلی، معشوقه، یار، گل محبوبه، گل شب
فارسی به عربی
حمامه
فارسی به آلمانی
Taube (f)
نام های ایرانی
دخترانه، مؤنث محبوب، دوست داشتنی، مورد محبت
معادل ابجد
1356