معنی اثری از مرتضی کربلایی لو

حل جدول

اثری از مرتضی کربلایی لو

قارا چوپان

مفیدآقا


مرتضی کربلایی لو (افراز)

مفیدآقا

قارا چوپان

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

کربلایی

کربلایی. [ک َ ب َ] (ص نسبی) کربلائی. منسوب به کربلاء. || اهل کربلا. از مردم کربلا. || کسی که به زیارت کربلا رفته باشد. || عنوانی که روستاییان و عامه را دهند. (فرهنگ فارسی معین). مخاطبه ای عامه ٔ مردم را آنجا که نام او ندانند و عنوان «آقا» و غیره فوق شأن او دانند. || ساخته و پرداخته ٔ کربلا. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) نام نوعی از قماش به طرح محرمات که دو خطعریض داشته باشند سیاه و سفید یا مانند آن. (آنندراج). نوعی از قماش خطدار. (ناظم الاطباء):
گشت یک شب در میان وصل سهی بالای ما
کربلایی شد لباس تیره بختی های ما.
واعظ قزوینی (از آنندراج).
از او بال بلبل حنایی شده
پرش نایب کربلایی شده.
ملاطغرا (از آنندراج).
تا زائر کربلای عشق تو شدم
از داغ همیشه کربلایی پوشم.
ملاطغرا (از آنندراج).


مرتضی

مرتضی. [م ُ ت َ ضی ی](ص نسبی) منسوب به مرتضی.(ناظم الاطباء). رجوع به مرتضوی شود.

مرتضی. [م ُ ت َ ضا](اِخ) لقب علی بن ابی طالب است علیه السلام:
خاصه تر این گروه کز دل پاک
شیعت مرتضای کرارند.
ناصرخسرو.
زبده ٔ دور عالمی زان چو نبی و مرتضی
بحر عقول را دُری شهر علوم را دَری.
خاقانی.
مرتضی صولتامگر سوی قبر
هدیه چون مرتضی فرستادی.
خاقانی.
رجوع به علی(ابن ابی طالب) شود.

مرتضی.[م ُ ت َ ضا](اِخ)(شیخ...) رجوع به انصاری شود.

مرتضی. [م ُ ت َ ضا](اِخ)(سید...) رجوع به علم الهدی شود.

مرتضی. [م ُ ت َ ضا](ع ص) پسندیده.(غیاث اللغات، از منتخب اللغات و کنزاللغه)(مهذب الاسماء)(زمخشری). گزیده. مختار. اِرتضاه ُ؛ اختاره.(از متن اللغه). نعت مفعولی است از ارتضاء:
چون به گورستان روی ای مرتضی
استخوانشان را بپرس از مامضی.
مولوی.
|| راضی کرده شده. خشنود شده.(فرهنگ فارسی معین). رجوع به ارتضاء شود.

مرتضی. [م ُ ت َ](ع ص) کسی که برمی گزیند و اختیار میکند و پسند می کند.(ناظم الاطباء). نعت فاعلی از ارتضاء. رجوع به ارتضاء شود. || راضی. خشنود.(ناظم الاطباء). که چیزی را اختیار کند و بدان قانع و خرسند باشد. رجوع به اقرب الموارد و نیز رجوع به ارتضاء شود.

فرهنگ معین

کربلایی

منسوب به کربلا، کسی که به زیارت کربلا رفته باشد، عنوانی که روستاییان و عامه را دهند. [خوانش: (کَ بَ) (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

کربلایی

مسلمانی که مرقد شهدای کربلا را زیارت کرده است،
[عامیانه، مجاز] عنوان برخی روستاییان سالخورده،
(صفت نسبی) تهیه‌شده در کربلا،
(صفت نسبی) از مردم کربلا،
(صفت نسبی) مربوط به کربلا،
(اسم) [قدیمی] نوعی پارچه با دو خط عریض سفید و سیاه،

معادل ابجد

اثری از مرتضی کربلایی لو

2478

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری