معنی اثری از نامسون چونه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
چونه. [ن ِ] (اِ) (در تداول عامه) مخفف چانه است. چانه. زنخ. (فرهنگ لغات عامیانه، تألیف سیدمحمدعلی جمال زاده).
چونه. [ن َه ْ] (هندی، اِ) آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء):
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش.
خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی).
ودر نسخه ٔ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است.
چونه. [ن َ / ن ِ] (اِ) گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین). || گلوله ای از هر نوع خمیر.
چونه خانلو
چونه خانلو. [ن ِ] (اِخ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل.136 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولاتش غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
اثری
اثری. [اَ را] (ع ص) مرد بسیارمال. مقابل ثَروی، زن بسیارمال.
اثری. [اَ ث َ ری ی] (ع ص نسبی) منسوب به اثر. (منتهی الارب). منسوب است به اثر که بمعنی حدیث و طلب آن و تبعیت از آن میباشد. (سمعانی). محدّث. اخباری: حسین اثری بن عبدالملک. عبدالکریم اثری بن منصور.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله ای از هر نوع خمیر.
فرهنگ معین
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله از هر نوع خمیر. [خوانش: (نِ) (اِ.)]
گویش مازندرانی
واژه پیشنهادی
از دریا به یک نوجوان
معادل ابجد
990