معنی اثر تاریخی در سراب

حل جدول

لغت نامه دهخدا

سراب

سراب. [س َ] (اِخ) مرکز شهرستان سراب که یکی ازشهرستانهای استان سوم کشور است. این شهر در 124 هزارگزی خاور شهر تبریز در جلگه و مسیر شوسه ٔ تبریز به اردبیل واقع است. از بناهای تاریخی این شهر مسجد جامعی است که تاریخ بنای آن بدوره ٔ خلافت عمر می رسد. مختصات جغرافیایی شهر سراب بشرح زیر است: طول 47 درجه و34 دقیقه و 33 ثانیه. عرض 37 درجه و 57 دقیقه و 59 ثانیه. ارتفاع آنجا از سطح دریا 1700 گز است. اختلاف ساعت با طهران 15 دقیقه و 20 ثانیه یعنی ساعت 12 ظهرسراب ساعت 12 و 15 دقیقه و 20 ثانیه ٔ تهران است. شهرستان سراب دارای چندین خیابان است و دارای 700 باب مغازه در اطراف خیابانهای مزبور است که تعدادی نیز در بازارچه واقع شده اند. شهر سراب از نظر شهربانی دارای یک بخش مرکزی و جمعیت آن در حدود 14820 تن است. دارای دبیرستان و دبستان پسرانه - دخترانه میباشد. کارخانه های شهر سراب عبارتند از کارخانه ٔ برق که روشنائی شهر را تأمین مینماید و کارخانه ٔ آردسازی. از نظر بهداشتی در شهر سراب یک بیمارستان 12 تختخوابی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4):
ای چرخ عنانم ز سفر هیچ متاب
نانم ز سرندیب ده آبم ز سراب.
مجد همگر (از «از سعدی تا جامی » ص 141).

سراب. [س َ] (اِخ) ده مخروبه ای است از دهستان براآن بخش حومه ٔشهرستان اصفهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

سراب.[س َ] (اِخ) مشهور به سراب فش. دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه. واقع در 12 هزارگزی شمال باختری کنگاور. هوای آنجا سرد و معتدل است و دارای 210 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ٔ مهم سراب تأمین می شود. محصول آنجا غلات آبی و دیمی و میوه، چغندرقند. شغل اهالی زراعت، جاجیم و قالیچه و جوال بافی. راه آن مالرو است. از طریق خسروآباد گردکانه اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

سراب. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 18 هزارگزی خاور ایذه. هوای آنجا معتدل و دارای 65 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

سراب. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار واقع در 18 هزارگزی شمال حسن آباد سوگند و 4 هزارگزی شمال قورت دره. هوای آنجا سرد و دارای 600 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات، لبنیات، مختصر انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، قالیچه و جاجیم بافی. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

سراب. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 19 هزارگزی جنوب الشتر و 6 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است.آب آنجا از چشمه ها تأمین می شود. محصول آنجا غلات، لبنیات، حبوب، پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

سراب. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در شش هزاروپانصدگزی شمال خاوری خوی و سه هزاروپانصدگزی خاور شوسه ٔ خوی به ماکوه هوای آن معتدل و دارای 685 تن سکنه است. آب آنجا از جویبار ربط و پارچی تأمین می شود. محصول آنجا غلات، پنبه، زردآلو و شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی مردم آنجا جوراب بافی است. از راه ارابه رو آدیامان می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

سراب. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد واقع در 13 هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 4 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بروجرد. هوای آنجا معتدل و دارای 142 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

سراب. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان خدابنده لو از بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 6 هزارگزی شمال خاوری گل تپه و 6 هزارگزی خاور شوسه ٔ همدان به بیجار. هوای آنجا سرد و دارای 550 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات، انگور و انواع میوه ها، حبوب، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و در تابستان از طریق گل تپه اتومبیل می توان برد. مزارع غار صادق، اوج بلاغ و مزرعه ٔ محمدمرادبلاغ جزء این ده است. آب مزرعه ٔ غار صادق از غاری که در کوه جنوبی آبادی واقع است تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

سراب. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 34 هزارگزی شمال خاوری بوکان و چهار هزار و پانصد گزی خاور شوسه ٔ بوکان بمیاندوآب. هوای آن معتدل و دارای 532 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فارسی به آلمانی

فارسی به عربی

فرهنگ معین

سراب

(سَ) [ع.] (اِ.) زمین صاف و هموار که در اثر گرمای زیاد، از فاصله دور به نظر آب می نماید.

معادل ابجد

اثر تاریخی در سراب

2389

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری