معنی اثر دیگری از فریدن مشیری
حل جدول
گناه دریا
اثر دیگری از فریدون مشیری
تشنه طوفان
گناه دریا
اثر فریدون مشیری
آه باران
از دریچه ماه
اثر دیگری ازآناتول فرانس
زنبق سرخ
دیگری
غیر
لغت نامه دهخدا
فریدن. [ف َ دَ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین، واقع در 24هزارگزی باختر نائین که دارای ده تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
فریدن. [ف َ دَ / ف ِرِ دَ] (اِخ) از بلوکات سپاهان و حد شمالی آن خوانسار و گلپایگان، حد شرقی کرون و دهق، حد جنوبی چهارمحال و غربی بربرود و جاپلق و بختیاری است. شامل 173 قریه است. مرکز داران و مساحت آن 160 فرسخ، و دارای 60009 تن سکنه است. جایی کوهستانی، سردسیر و پربرف است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). شهرستان فریدن یکی از شهرستانهای هفتگانه ٔ استان دهم و از شمال به شهرستان گلپایگان، از جنوب به شهرستان شهرکرد، از باختر به بلوک الیگودرز و از خاور به شهرستان مرکزی اصفهان محدود است. در سازمان آمار کلیه ٔ قرای دهستانهای کرچمبو، چادگان گرجی و وزرق، به نام یک دهستان به اسم فریدن منظور شده است. شهرستان فریدن از دو بخش تشکیل شده است: 1- بخش داران شامل چهار دهستان که 128 آبادی و 113624 تن سکنه دارد. 2- بخش آخوره شامل دو دهستان که 134 آبادی و 25376 تن سکنه دارد. بنابراین شهرستان فریدن از دو بخش و 6 دهستان و 262 آبادی تشکیل شده و دارای 139000 تن سکنه است. شرح هر یک از بخش هاو دهستان ها و آبادی ها در جای خود داده شده است. در بررسی هائی که در این شهرستان بعمل آمده کانهای نفت وزغال سنگ در قریه های کاوه، غرغن و زرک کشف شده، ولی تاکنون از این کانها بهره برداری نشده است. از داران مرکز شهرستان فریدن راههای شوسه ٔ زیر منشعب میشود: 1- راه شوسه ٔ داران به دامنه و اصفهان. 2- راه شوسه ٔ داران به آخوره. 3- راه شوسه ٔ کوهرنگ. 4- شاهراه شوسه ٔ اصفهان به ازنا از این شهرستان میگذرد و ازنا یکی از ایستگاههای مهم راه آهن شهرستان اهواز است. از این شهرستان پشم، پوست و لبنیات به اصفهان و خوانسار صادر و پارچه و قند و شکر و اجناس خرازی و سایر احتیاجات وارد میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
دیگری
دیگری. [گ َ] (ص نسبی) غیر. مقابل خود. آنکه جز تو یا او و یا من است. کسی یا چیزی جزاین. جز ما. جز او. جز شما. جز ایشان. غیر ایشان. (یادداشت مرحوم دهخدا). کس دیگر. (ناظم الاطباء). شخص دیگر یا چیزی جز آنچه من و شما میدانیم:
بتو بیش از تو گر زری دادند
دانکه از بهر دیگری دادند.
اوحدی.
خدا را داد من بستان از او ای شحنه ٔ مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سرگران دارد.
حافظ.
گر دیگری بشیوه ٔ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ.
گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری.
حافظ.
دیگری. [گ َ] (اِ) خراج و مالیات اشجار و مانند آن. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
کس دیگر، شخص دیگر،
فرهنگ فارسی هوشیار
جز ما، جز این، جز ایشان، غیر ایشان
فارسی به ایتالیایی
altro
فارسی به آلمانی
Andere, Anderer, Ein anderer, Ander, Andere, Anderen, Sonstig, Zusätlich
معادل ابجد
1857