معنی اثم

لغت نامه دهخدا

اثم

اثم. [اِ] (ع اِ) گناه. ذنب. وزر. بزه. جناح. معصیت. جرم. خطا. عصیان. ناشایست. || می. باده. (منتهی الارب). || قمار. || کاری که کردن آن ناروا باشد. (منتهی الارب). || آنچه که تحرز و اجتناب ازآن شرعاً و طبعاً واجب باشد. (تعریفات). ج، آثام.

اثم. [اِ] (ع مص) گناه کردن. (منتهی الارب). گناهکار شدن. بزه مند شدن. (زوزنی).

اثم. [اَ] (ع مص) بزه شمردن بر کسی. گناهکار شمردن: اَثمه ُ اﷲ فی کذا؛ گناهکار شمراد او را خدای در این کار. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

اثم

گناه، خطا، کاری که کردن آن روا نباشد. [خوانش: (اِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

اثم

گناه، بزه،

حل جدول

اثم

گناه و بزه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اثم

ناشایست

مترادف و متضاد زبان فارسی

اثم

بزه، جرم، خطا، خطیئه، ذنب، سیئه، گناه، معصیت، منکر، ناشایست

عربی به فارسی

اثم

بدکرداری , خلا ف , بزه , جرم , گناه , بدرفتاری , سوء عمل

فرهنگ فارسی آزاد

اثم

اِثْم، گناه (جمع: آثام)

معادل ابجد

اثم

541

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری