معنی اجاره
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) پناه دادن، به فریاد رسیدن، به مزد گرفتن، (اِ.) کرایه. [خوانش: (اِ رِ) [ع. اجاره]]
فرهنگ عمید
ملک یا مالی را به مدت معینی در اختیار کسی گذاشتن در برابر دریافت بهای تعیینشده،
(اسم) بهای تعیینشده در برابر استفاده از ملک یا مال که به صاحب آن پرداخت میشود،
حل جدول
کرایه، سود، منفعت، ربح، استجاره
فرهنگ واژههای فارسی سره
کرایه
مترادف و متضاد زبان فارسی
استجاره، دربست، کرایه، ربح، سود، منفعت
فارسی به انگلیسی
Lease, Rent, Tenure
فارسی به عربی
ایجار، تاجیر
فرهنگ فارسی هوشیار
پاداش عمل
فرهنگ فارسی آزاد
اِجارَه، پناه دادن، کمک کردن، نجات دادن (مصدر اَجارَ).
َ
اِجارَه، مصدرِ اَجَرَ، اَجر و پاداش دادن، ایضاً: دستمزد و اجرت (جمع: اجر)، در فارسی: کرایه،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Anstellen, Engagieren [verb], Mieten, Vermieten, Miete (f), Mieten, Pacht (f), Pacht [noun], Vermieten
واژه پیشنهادی
کرا
معادل ابجد
210