معنی اجتماعی

فرهنگ معین

اجتماعی

همگانی، عمومی، کسی که آداب معاشرت را می داند. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (ص نسب.) منسوب به اجتماع، ]

فرهنگ عمید

اجتماعی

مربوط به اجتماع،
[عامیانه] خوش‌برخورد و آداب‌دان: آدم اجتماعی،
(سیاسی) = سوسیالیست

حل جدول

اجتماعی

مقابل فردی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اجتماعی

همبودی، همبودین

مترادف و متضاد زبان فارسی

اجتماعی

مدنی، جمعی، همگانی، معاشرتی،
(متضاد) انفرادی

فارسی به انگلیسی

اجتماعی‌

Gregarious, Sociable, Social, Societal, Sociological

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

اجتماعی

اجتماعی، جماعی، جمهوری، غش، مدنی

عربی به فارسی

اجتماعی

انسی , دسته جمعی , وابسته بجامعه , اجتماعی , گروه دوست , معاشرتی , جمعیت دوست , تفریحی

فرهنگ فارسی هوشیار

اجتماعی

‎ گروهی مردمی چپیرگی، خوگر دمساز (صفت) منسوب به اجتماع مقابل فردی. کاری که به اجتماع و به همگان بستگی داشته باشد آنچه مربوط بگروهی باشد که با هم زندگی میکنند مانند مو ء سسات فرهنگی بهداشتی اقتصادی سیاسی تعاونی و مانند آنها، کسی که با آداب و رسوم همگانی آشنا و دمساز است، طرفدار اجتماع سوسیالیست. یا کارهای اجتماعی. کارهایی که بسود اجتماع مردم صورت میگیرد.

فارسی به ایتالیایی

اجتماعی

sociale

socievole

معادل ابجد

اجتماعی

525

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری