معنی اجرای موسیقی با یک ساز

حل جدول

اجرای موسیقی با یک ساز

رسیتال


اجرای موسیقی

کنسرت


نوعی اجرای موسیقی

کلاسیک، باروک، رمانتیک، مینی مال، رپ، راک، جاز، پاپ، ریتم و بلوز، آراندبی، سوینگ، رگتایم، پانک، متال، اصیل ایرانی، الکترونیک، رقص الکترونیک، الکترونیکا، نغمه ای، رگه، داب، هیپی ها، بوسانوا، اکسپریمنتال، سنتی، محلی


اجرای موسیقی با یک تک‌خوان

رسیتال


اجرای موسیقی میان جمع

رسیتال


اجرای تکی یک ساز در میان جمع

رسیتال


اجرای تکی یک ساز در بین تماشاچیان

رسیتال


ساز آموزشی موسیقی

ارف

لغت نامه دهخدا

یک ونیم ساز

یک ونیم ساز. [ی َ / ی ِ ک ُ] (اِ مرکب) صفتی باشد از صفات سازهای ذوی الاوتار. (برهان) (آنندراج). صفتی از صفات سازهای تاردار. (ناظم الاطباء). || نوعی از فنون سازندگی. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).


ساز

ساز. (نف مرخم) سازنده ٔ چیزی. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). و این در اصل وضع صیغه ٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل میشود. (آنندراج). به حذف «نده » یا«ان » با الفاظ دیگر منضم شود و اسم فاعل مرکب سازد. در ترکیب با اسماء ذات بمعنی درست کننده و بعمل آورنده و صنیع آید و شغل و عمل را رساند. چون «گر» و «کار»: آئینه ساز. بخاری ساز. تارساز. چاقوساز. چینی ساز. حلبی ساز. خاتم ساز. خوی گیر ساز. داروساز. دندانساز. سماور ساز. صاغری ساز. صندلی ساز. صندوقساز. قابساز. قفل ساز. قنداقساز. کاشی ساز. گچ ساز. گراورساز. مبل ساز. مجسمه ساز. یراق ساز. رجوع به «گر» شود. گاهی بمعنی تعمیر کننده آید و شغل و عمل را رساند: دوچرخه ساز. رادیوساز. زین ساز. ساعت ساز. || «کننده ». در ترکیب با اسماء معنی: پرخاش ساز. تدبیرساز. جادوساز. جلوه ساز (جلوه گر). چاره ساز (چاره گر). حیلت ساز (حیله گر).خشم ساز. زرق ساز. صلح ساز. ظلم ساز. عذرساز. غناساز. کیمیاساز (کیمیاگر). کینه ساز. مهرساز. نیرنگ ساز. رجوع به «گر» شود. || برپای دارنده. منعقدکننده: انجمن ساز. بزم ساز. چنگ ساز. حرب ساز. عیش ساز. || آراینده. رونق دهنده: بزم ساز. خودساز. ظاهرساز. لشکرساز. || پردازنده. ایجادکننده: آهنگ ساز. ترانه ساز. صورت ساز. نغمه ساز. مجسمه ساز. || روبراه کننده. سر و سامان دهنده. فراهم کننده:پاپوش ساز. پرونده ساز. زمینه ساز. سبب ساز. کارساز. وسیله ساز. || نوازنده: ارغنون ساز. بربطساز.چنگساز. دستان ساز. رودساز. زخمه ساز. عودساز. غناساز. نواساز. || سازگارشونده. سازوار. موافق:دمساز. زمانه ساز. طبعساز. || (ن مف مرخم) گاهی بمعنی (اسم) مفعول استعمال یابد: چون کار خدا ساز. کاری که خدا ساخته باشد. مائده ٔ دست ساز. مائده ای که آن را بدست ساخته باشند. (آنندراج):
هر مائده ای که دست ساز فلک است
یا بی نمک است یا سراسرنمک است.
خاقانی (از آنندراج).
بنّا ساز (در تداول عامه خانه ای که بنا ساخته باشد برای فروش که این نوع خانه چندان استحکام ندارد). تازه ساز. نوساز. رجوع به ساختن و ردیف و رده ٔ هریک از کلمات فوق شود.

فرهنگ عمید

ساز

(موسیقی) هر‌یک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمه‌های موسیقی به کار می‌رود،
(موسیقی) آهنگ،
(بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن
[قدیمی] آلت، وسیله، ابزار، اسباب‌وادوات،
[قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ، آلت جنگ: شکسته شده‌ست آن سپاه گران / چنان ساز و آن لشکر بی‌کران (فردوسی: ۳/۲۵۳)،
سازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چاره‌ساز، چیت‌ساز، ساعت‌ساز، قفل‌ساز،
[قدیمی] نیرنگ،
[قدیمی] طریق، روش،
[قدیمی] سامان، نظم‌وترتیب: ساقیا برگ طرب ساز که از بلبل و گل / کاروبار چمن امروز به برگ است و به «ساز» (سلمان ساوجی: ۱۲۱)، بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی / که کار گیتی بی‌ رنج می‌نگیرد ساز (مسعودسعد: ۲۵۱)،
[قدیمی] زین‌وبرگ اسب،
۱۱. [قدیمی] عظمت،
۱۲. [قدیمی] رونق،
۱۳. [قدیمی] رخت، لباس،
۱۴. (صفت) [قدیمی] قوی،
۱۵. (صفت) [قدیمی] متداول، رایج،
۱۶. (اسم مصدر) [قدیمی] سازگاری،
۱۷. (اسم مصدر) [قدیمی] بردباری،
* ساز آئروفون: (موسیقی) سازی که در آن هوا را به‌وسیلۀ دستگاه مکانیکی، به ارتعاش درمی‌آورند، مانند آکاردئون و ارگ،
* ساز آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] سازگار آمدن، درست در‌آمدن، موافق بودن،
* ساز بادی: (موسیقی) سازی که با دمیدن در آن‌ها به صدا در می‌آیند، مانند نی، قره‌نی، شیپور،
* ساز دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
ساختن و آماده کردن،
آراستن،
سامان دادن، نظم و ترتیب دادن،
* ساز راه: [قدیمی] سامان سفر، اسباب سفر، توشه و لوازم سفر،
* ساز زدن: (مصدر لازم) ساز نواختن، نواختن ساز،
* ساز زهی: (موسیقی) سازهایی که زه یا سیم دارند و صوت در آن‌ها به‌واسطۀ ارتعاش زه‌ها یا سیم‌ها با زدن زخمه یا انگشت ایجاد می‌شود، مانند تار، سه‌تار، چنگ، عود، گیتار،
* ساز زهی آرشه‌ای: (موسیقی) سازی که سیم‌هایش با کشیدن آرشه بر آن‌ها به صدا در می‌آید، مانند کمانچه و ویولون،
* ساز کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
ساخته و آماده ‌کردن، مهیا ‌کردن، ترتیب ‌دادن،
[قدیمی] آهنگ ‌کردن، اراده کردن،
* ساز کوبه‌ای: (موسیقی) سازی که به‌واسطۀ ضربه‌هایی که با دست یا آلت فلزی یا چوبی بر آن‌ها وارد می‌شود به صدا در می‌آیند، مانند طبل و دایره، سازهای ضربی،
* ساز نوروز: [قدیمی]
آنچه برای جشن نوروز فراهم کنند از خوراک و پوشاک و چیزهای دیگر،
(موسیقی) از الحان سی‌گانۀ باربَد: چو در پرده کشیدی ساز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن‌ روز (نظامی: ۲۰۳)،
* سازوبرگ: ‹برگ‌وساز›
آلات و ادوات،
آنچه از اسلحه و لوازم جنگ که به سرباز داده شود،
* سازوساخت: سازوسامان، آلات و ادوات، سامان، رخت، اسباب،
* سازوسامان: [قدیمی]
سروسامان،
راه‌ورسم،
* سازونهاد: [قدیمی]
وضع و حال،
راه‌ورسم، رسم و آیین: جهان را چنین است سازونهاد / که جز مرگ را کس ز مادر نزاد (فردوسی: ۱/۲۵۲)،
* سازونوا: سازوآواز، سازوسرور: تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند / قول و غزل به سازونوا می‌فرستمت (حافظ: ۱۹۸)،

فارسی به عربی

اجرای حکم

تنفیذ الحکم

واژه پیشنهادی

اجرای عدالت

دادسِتانی

فرهنگ فارسی هوشیار

ساز

انواع آلات موسیقی

گویش مازندرانی

ساز

عنوانی عام جهت آلات موسیقی به ویژه سرنا

معادل ابجد

اجرای موسیقی با یک ساز

542

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری