معنی اجناس
لغت نامه دهخدا
اجناس. [اَ] (ع اِ) ج ِ جنس:
اینچنین آفریده گشت جهان
شغل (؟) از انواع و مردم از اجناس.
مسعودسعد.
|| و مصطلح دفتر اکبرشاهی آنکه سپاهیان را سوای نقد در وجه علوفه ٔ ایشان دهند.
- اجناس عالیه، مقولات. مقولات عشر. قاطیغوریاس.
- جنس الاجناس، جنس عالی. (اصطلاح منطق). رجوع به جنس شود.
اجناس. [اَ] (اِخ) نام پهلوانی تورانی از سپاهیان افراسیاب در شاهنامه:
چو اجناس با ویسه در میمنه
سرافراز هر یک گو یک تنه.
فردوسی.
فرهنگ معین
جمع جنس.، قسم ها، نوع، گونه ها، کالاها، امتعه. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
جِنس
حل جدول
کالا، اقسام، انواع، گونه ها
فرهنگ واژههای فارسی سره
کالاها
کلمات بیگانه به فارسی
کالاها
مترادف و متضاد زبان فارسی
اقمشه، امتعه، کالا، اقسام، انواع، گونهها
فارسی به ترکی
eşya
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: جنس) گونه ها، کالاها جنس ها (اسم) جمع: جنس. قسم ها نوع ها گونه ها، کاها متاع ها.
فرهنگ فارسی آزاد
اَجْناس، جنس ها (مفرد: جنْس).
َ
معادل ابجد
115