معنی احتضار
لغت نامه دهخدا
احتضار. [اِ ت ِ] (ع مص) حضور. (زوزنی). حاضر شدن. (منتهی الارب). || حاضر شدن مرگ. (منتهی الارب). || شهری شدن مردم. || دویدن فیل. || دویدن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || از سفر بحضر آمدن. || آفت به شیر خوردنی رسیدن.
- حال احتضار، حال مردن. حال جان کندن میرنده.
فرهنگ معین
حاضر شدن، فرا رسیدن هنگام مرگ، جان کندن، شهری شدن، از سفر یا بیابان به شهر آمدن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
حالت انسان رو به مرگ، جان از بدن رفتن،
[مجاز] نهایت و نابودی چیز: رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
مرگ
مترادف و متضاد زبان فارسی
جانکندن، نزع، حضور، شهرنشینی
فارسی به انگلیسی
Agony
تعبیر خواب
1ـ اگر خواب ببینید دیگران در حال احتضار هستند، نشانه آن است که شما و دوستانتان بداقبال هستید. 2ـ اگر در خواب خود را در حال احتضار ببینید، علامت آن است که با بی توجهی خود ارزش کارتان را کم میکنید و همچنین بیماریی شما را به مرگ تهدید میکند. 3ـ اگر در خواب حیوانات وحشی را در حال احتضار ببینید، نشانه آن است که از خطری خواهید گریخت. 4ـ اگر خواب ببینید حیوانات اهلی در حال احتضارند، علامت آن است که با آرامش و تسلط بر خود با هر وضعیتی روبرو می شوید. - لوک اویتنهاو
فرهنگ فارسی هوشیار
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
فرهنگ فارسی آزاد
اِحْتِضار، حاضر کردن، حضور یافتن. (در فارسی فقط بمعنای در شُرُف مرگ و در حال مردن بودن آمده است ولی در عربی در صرف مجهول اُحْتُضِرَ بمعنای رسیدن مرگ میباشد)،
معادل ابجد
1410