معنی احتمالاً گم شده ام
حل جدول
اثری از سارا سالار
نویسنده رمان احتمالاً گم شده ام
سارا سالار
گم شده
ضاله
بهشت گم شده
منظومه جان میلتون
خوابهای گم شده
نادر وحید (ققنوس)
واژه پیشنهادی
سارا سالار
فرهنگ فارسی هوشیار
گم گشته، مفقود، فقید، یاوه، هرزه
لغت نامه دهخدا
احتمالاً. [اِ ت ِ لَن ْ] (ع ق) محتملاً. شاید.
زبان گم شده
زبان گم شده. [زَ گ ُ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) گنگ شده. بی زبان شده. خاموش گشته:
آری منم آن نای زبان گم شده که اسرار
الا ز ره چشم بمحرم نفروشم.
خاقانی.
چون نای شدم سر چو زبان گم شده خواهم
تا بیش ز کس دم نخرم دم نفروشم.
خاقانی.
گم گم
گم گم. [گ ُ گ ُ] (اِ صوت) آواز کندیدن نقب. (غیاث اللغات) (آنندراج).
گم
گم. [گ ُ] (ص) گیلکی گوم. مفقود. غایب و ناپدید. آواره. سرگشته (بابودن و شدن و کردن و گشتن صرف شود). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). مفقود. (آنندراج). گمراه:
گمراه گشته ای ز پس رهبران کور
گم نیست راه راست ولیکن تو خود گمی.
ناصرخسرو.
شه راه مردمی است سبیل الرشاد تو
زآن مردمی تو کز ره نامردمی گمی.
سوزنی.
عالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گم است که را رهبری کند.
سعدی (گلستان).
چه شبها نشستم درین فکر گم
که دهشت گرفت آستینم که قم.
سعدی (بوستان).
گنهکارتر چیز مردم بود
که از کین و آزش خرد گم بود
کجا هفت دریا عدم مردم است
که در قطره ٔ هستی خود گم است.
امیرخسرو.
و رجوع به گم شدن و گم کردن شود. || خَله. هرزه. یافه. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ عمید
مفقود، ناپدیدشده،
[مجاز] بهبیراههافتاده: راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی: ۷۰)،
گم
چیزی که از نظر انسان دور و ناپیدا شده باشد، پنهان، ناپیدا، ناپدید، مفقود،
کسی که به بیراهه رفته باشد،
* گم شدن: (مصدر لازم)
ناپدید شدن،
از راه خود منحرف شدن، به بیراهه افتادن،
* گم کردن: (مصدر متعدی)
مفقود کردن،
از دست دادن،
[قدیمی] نابود کردن،
* گم گشتن: (مصدر لازم) گم شدن، ناپدید شدن،
فرهنگ معین
معادل ابجد
891