معنی احسان علیخانی

حل جدول

احسان علیخانی

احسان علیخانی در ۱۵ آبان سال ۱۳۵۸در تهران به دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران و دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی است. با دیدن اجرای جواد یحیوی به کار اجرا علاقه‌مند شده‌است. اولین برنامه زنده اش در سال ۱۳۸۰ بوده‌است. او اجراهایی مانند صبح آمد، ماه عسل و سه ستاره و… را برعهده داشته‌است. اولین بار در برنامه تلویزیونی «پسرهای ایرونی» به عنوان مجری، جلوی دوربین رفت و بعد از اجرای برنامه «جزر و مد» با «ماه عسل» یک چهره شد. علیخانی دو خواهر و یک برادر دارد و خودش فرزند آخر خانواده است. مادرش پرستار بازنشسته است و به گفته خودش بهترین رفیق و دوستش است.
علیخانی در دفتر یکی از فیلمسازان به عنوان یکی از اعضای گروه صحنه و دستیار کارگردان فعالیتش را آغاز کرد، سپس به تلویزیون وارد شد و به ساخت کارهای تبلیغاتی، تیزر سازی و مستندهای کوتاه مشغول شد. اولین بار در برنامه تلویزیونی «پسرهای ایرونی» به عنوان مجری، جلوی دوربین رفت و بعد از اجرای برنامه «جزر و مد» با «ماه عسل» یک چهره شد.

اجرا و برنامه سازی

ماه عسل (۱۳۸۶٬۱۳۸۷٬۱۳۸۸٬۱۳۹۰٬۱۳۹۲٬۱۳۹۳٬۱۳۹۴٬۱۳۹۵٬۱۳۹۶)
طراح، تهیه کننده و مجری برنامه ماه عسل (ویژه برنامه ماه رمضان شبکه سه) سال‌های ۱۳۹۲٬۱۳۹۳٬۱۳۹۴٬۱۳۹۵٬۱۳۹۶
سه ستاره «مجری و تهیه کنندهٔ برنامه» (ویژه برنامه انتخاب بهترین‌های تلویزیون در سال‌های ۱۳۹۴٬۱۳۹۵٬۱۳۹۶ از نگاه مردم)
سه ستاره (۱۳۹۳)
تهیه کننده و مجری ویژه برنامه تحویل سال شبکه سه از سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۶
پشت صحنه (۱۳۹۱٬۱۳۹۲)
بهار نارنج (ویژه برنامه تحویل سال ۱۳۹۴)
دو نیمه سیب (۱۳۹۰٬۱۳۹۱٬۱۳۹۲)
جزر و مد (۱۳۸۴٬۱۳۸۵)
صبح آمد (۱۳۸۳)
صبح بخیر ایران
پسرای ایرونی (تابستان۱۳۸۳)
قله‌های افتخار
باشگاه مهرورزان
تهیه کننده برنامه‌های محرمانه - عطر بارون – مثل هیچ‌کس – نور بالا – لطفاً ملاحظه شود
کارگردانی مستندهای شیخ بهایی – المپیاد فیزیک اصفهان
کارگردانی ۲ دوره جشن سالگرد شبکه سه
کارگردانی ۲ دوره جشن قهرمان قهرمانان


احسان

نیکی، لطف، بخشش

فضل

لغت نامه دهخدا

احسان

احسان. [اِ] (اِخ) لنگرگاهی است بعدن.

احسان. [اِ] (ع مص) خوبی.نیکی. صنیع. نیکوکاری. بخشش. بِرّ. ید. دست. ازداء.انعام. افضال. نیکی کردن. نیکوئی کردن:
به دو سه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک
تا بمن احسانت باشد احسن اﷲ جزاک.
رودکی.
دست سخن ببست و بمن دادش
هرگز چنین نکرد کس احسانی.
ناصرخسرو.
این چنین احسان بر خلق کرا باشد
جز کسی را که ندارد ز جهان ثانی.
ناصرخسرو.
مرا حسّان اوخوانند ازیراک
من از احسان او گشتم چو حسّان.
ناصرخسرو.
سخا و علم و حلم و خلق نیکو
عطا و فضل و اصل و عدل واحسان.
ناصرخسرو.
با تو نکند کسی کنون احسان
زیرا که نه اهل برّ و احسانی.
ناصرخسرو.
آن است کریم طبع کو احسان
با اهل وفا و فضل خو دارد.
ناصرخسرو.
معترف است در صورت نعمت به احسان او. (تاریخ بیهقی).
نه از این اخترانم اقبالی است
نه ازاین روشنانم احسانی است.
مسعودسعد.
احسان همه خلق را نوازد
آزادان را چو بنده سازد.
نظامی.
هر روز... درجت وی [گاو] در احسان و انعام، منیف تر میشد. (کلیله و دمنه). و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده. (کلیله و دمنه). هیچ مشاطه ای عفو و احسان مهتران را چون زشتی جرم... کهتران نیست. (کلیله ودمنه).
چیست احسان را مکافات ای پسر
لطف و احسان و ثواب معتبر.
مولوی.
مُرد محسن لیک احسانش نمرد.
مولوی.
گرچه احسان نکوست از کم و بیش
ظلم باشد بغیر موضع خویش.
مکتبی.
- احسان کردن، افضال کردن:
اگرچه شعر مرا گفته ای بسی احسنت
و گرچه درحق من کرده ای بسی احسان.
امیرمعزی.
چه احسانهاکه من با خویش کردم
که آخر خویش را درویش کردم.
میرزا اسحاق شیخ الاسلام.
- احسان نمودن، بِرّ و نیکوئی نمودن:
احسان نماید و ننهد منّت
منّت نهاد هرکه نمود احسان.
فرخی.
- احسان یافتن، نیکوئی یافتن. نعمت یافتن:
به غزل یافتم همی احسنت
به ثنا یافتم همی احسان.
فرخی.
|| دانستن چیزی. بدانستن. || نیک کردن. || نیک گفتن. نیکوئی گفتن: وانصاف، در احسان این نظم هیچ باقی نگذاشته است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || بر پشته ٔ بلند نشستن. || و جرجانی در تعریفات آورده است که: احسان در لغت، بعمل آوردن خیری است که اجرای آن سزاوار باشد و در شریعت آن است که خدا را آن چنان عبادت کنی که گوئی او را می بینی، چه اگر تو او را نبینی اوتو را می بیند. و نیز احسان عبارت است از تحقیق بعبودیت بر مشاهده ٔ حضرت ربوبیت بنور بصیرت یا رؤیت حق موصوف بصفات خود بعین صفت وی. او را از راه یقین توان دید ولی بحقیقت نتوان دید و از این رو رسول اﷲ (ص) فرموده: کأنک تراه. زیرا بنده خدا را از پشت پرده ٔ صفات می بیند ولی در حقیقت خدا را نمی بیند، زیرا که خدا خود داعی بر وصف خویش میباشد و این رؤیت دون مقام مشاهده است در مقام روح.

احسان. [اِ] (اِخ) میرزا نواب ظفرخان. صاحب قاموس الاعلام گوید: او یکی از شعرا و امرای هندوستان است و وقتی ولایت کابل داشت و وی را دیوانی بفارسی است. وفات وی به سال 1073 هَ. ق. بوده است.

فرهنگ معین

احسان

(مص م.) نیکی کردن، بخشش کردن، (اِمص.) نیکوکاری، بخشش. [خوانش: (اِ) [ع.]]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

احسان

نکویی، نکوکاری

کلمات بیگانه به فارسی

احسان

نکویی

فرهنگ عمید

احسان

نیکی کردن، نیکی، نیکوکاری،
[مجاز] بخشش،

مترادف و متضاد زبان فارسی

احسان

انعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوع‌پروری، نوع‌دوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی

فارسی به عربی

احسان

منفعه، هدیه

نام های ایرانی

احسان

دخترانه و پسرانه، نیکی، نیکویی

عربی به فارسی

احسان

خیر خواهی , نیک خواهی , نوع پرستی , سخاوتمندی , التفات , توجه , مرحمت , مساعدت , طرفداری , مرحمت کردن , نیکی کردن به , طرفداری کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

احسان

خوبی، نیکی، بخشش

معادل ابجد

احسان علیخانی

891

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری