معنی احیا

لغت نامه دهخدا

احیا

احیا. [اَح ْ] (ع ن تف) بشرم تر.
- امثال:
احیا من بکر.
احیا من فتاه.
احیا من مخدره.
احیا من هدی.
اخیلیه درباره ٔ توبه ابن الحمیر گوید:
فتی کان احیا من فتاه حییه
و اجراء من لیث بخفان خادر.
(مجمعالأمثال میدانی).
|| نعت تفضیلی از حیوه. دراززندگی تر.
- امثال:
احیا من ضب ّ، والضب ّ زعموا انه طویل العمر. (مجمعالأمثال میدانی).

فارسی به ترکی

فرهنگ عمید

احیا

رونق دادن،
شب‌زنده‌داری کردن، شب را به عبادت گذراندن،
(اسم) در تشیع، هریک از شب‌های نوزدهم، بیست‌ویکم، و بیست‌وسوم ماه رمضان که در آن شب‌زنده‌داری و عبادت می‌کنند، شب قدر،
(شیمی) ترکیب شدن جسم با هیدروژن،
(کشاورزی) آباد کردن زمین کشاورزی،
[قدیمی، مجاز] بهبود بخشیدن حال یا وضع کسی یا چیزی،
[قدیمی] زنده کردن،

حی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

احیا

کاهش

فارسی به عربی

احیا

احیاء، سحر

حل جدول

احیا

شب زنده داری

مترادف و متضاد زبان فارسی

احیا

زنده‌سازی، تهجد، شب‌زنده‌داری، مساهرت

فارسی به انگلیسی

احیا

Reanimation, Rebirth, Regeneration, Rehabilitation, Rejuvenation, Resurgence, Resurrection, Revitalization, Revival, Vigil


احیا شدن‌

Quicken

نام های ایرانی

احیا

پسرانه، زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم، و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء

فرهنگ فارسی هوشیار

احیا

جمع: حی. (صفت اسم) زندگان، قبیله ها خاندانها.


احیا ء

زنده شدن نو جان شدن جان گرفتن جمع: حی. (صفت اسم) زندگان، قبیله ها خاندانها. ‎ (مصدر) زنده کردن زنده گردانیدن، آباد کردن زمین زراعت کردن اراضی موات، (مصدر) شب را بعبادت گذرانیدن، (اسم) زندگی زندگی از نو. یا شبهای احیا ء. شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان (نزد شیعه. )


احیا شدن

(مصدر) زنده شدن، از سختی شدید رها شدن.


احیا کردن

(مصدر) زنده کردن، آباد کردن از نو به رونق و رواج آوردن، از سختی شدید رهایی دادن، اکسید کردن یعنی گرفتن و کم کردن اکسیژن یا کلر و یا ظرفیت یک جسم.

معادل ابجد

احیا

20

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری