معنی ادا کردن و انجام دادن

حل جدول

ادا کردن و انجام دادن

گزاردن


پس دادن و ادا کردن

تأدیه


انجام دادن

اجرا

به جا آوردن

بجا آوردن

لغت نامه دهخدا

انجام دادن

انجام دادن. [اَ دَ] (مص مرکب) تمام کردن و به آخر رسانیدن. (ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن. کامل کردن. (فرهنگ فارسی معین). انجامانیدن. برگذار کردن. اتمام. (یادداشت مؤلف). || اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج):
صائب چه فارغند ز اندیشه ٔ حساب
جمعی که کار آخرت انجام داده اند.
صائب (از آنندراج).


انجام کردن

انجام کردن. [اَ ک َ دَ] (مص مرکب) اتمام. اجرا کردن. انجام دادن. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ فارسی هوشیار

انجام دادن

(مصدر) اجرا کردن عمل کردن، بپایان رسانیدن کامل کردن.

واژه پیشنهادی

فارسی به ایتالیایی

انجام دادن

realizzare

compiere

svolgere

فرهنگ عمید

ادا

به‌جا آوردن، گزاردن، انجام دادن، ادای فریضه،
پرداختن: ادای دِین،
بیان کردن: ادای تلفظ صحیح،
ناز، کرشمه، غمزه، عشوه،
تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه،
(صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود،
* ادا درآوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] تقلید کردن حرکات کسی از روی مسخرگی و استهزا،
* ادای دِین: پس دادن دینی که بر عهدۀ شخص است،
* ادای شهادت: گواهی دادن،

فارسی به عربی

انجام دادن

اد، ادات، ادر، انجز، دفع، فحم، یعمل، أجراءٌ، أداءُ

فارسی به آلمانی

انجام دادن

Achieved schaffte, Anlegen, Antun, Anziehen, Aufsetzen, Ausführen, Erreichen, Erreichte, Machen, Schaffen, Tun, Umlegen, Veranstalten, Verrichten, Verwalten [verb], Erreichen, Schaffen

معادل ابجد

ادا کردن و انجام دادن

440

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری