معنی ادب کردن
لغت نامه دهخدا
ادب کردن. [اَ دَ ک َ دَ] (مص مرکب) تأدیب. (تاج المصادر بیهقی). تعریک. تنبیه کردن. سیاست کردن. مؤاخذه خلاف و گناهی را:
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچکس این بی ادبانرا ادبی.
منوچهری.
ادب آموز گرْت می باید
که زمانه ترا ادب نکند.
؟ (از مقامات حمیدی).
بی محابا همی کند چو خران
ادب الکندمان بغیر بزاق.
انوری.
هرآینه ترا ادب باید کرد. (تجارب السلف).
نه امروز است سودای جنون را ریشه در جانم
بچوب گل ادب کردی معلم در دبستانم.
صائب.
- امثال:
سگ را پیش یوز ادب کنند. (امثال و حکم دهخدا).
فرهنگ معین
(~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.) مجازات کردن.
حل جدول
تادیب
فرهنگ واژههای فارسی سره
فرهیختن، فرهیزش
فارسی به انگلیسی
Chastise, Correct, Correction, Discipline, Punish, Refine
فارسی به عربی
عاقب
فرهنگ فارسی هوشیار
تنبیه کردن، تادیب
فارسی به آلمانی
Bestrafen [verb]
معادل ابجد
281