معنی ادمان

لغت نامه دهخدا

ادمان

ادمان. [اِ] (ع مص) پیوسته کاری کردن. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. (غیاث اللغات):
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.
نظامی.
و در کار عشرت و ادمان تلهی، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول استماع نموده:تمتع من الدنیا... (جهانگشای جوینی).
- ادمان خمر، پیوسته خوردن شراب. مداومت شراب. استلاج. دائم الخمر بودن. پیوسته خوردن می را. (منتهی الارب).

ادمان. [اَ] (ع اِ) نوعی درخت که در گرما می روید. || آفتی است که به خرمابن عارض شود. (منتهی الارب).

ادمان. [اَ دَ] (ع اِ) نام درختی است. || پوسیدگی و سیاهی تنه ٔ خرمابن.پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب).

ادمان. [اُ] (ع ص، اِ) ج ِ آدم. مردم گندم گون. گندم گونان. || آهوی سفید. (مهذب الاسماء).

ادمان. [اُ] (اِخ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:
لمن الدیارُ بأبرق الحنان
فالبُرق فالهضبات من اُدمان.
(معجم البلدان).

فرهنگ معین

ادمان

(اِ) [ع.] (مص م.) پیوسته و دایم کاری را کردن.

فرهنگ عمید

ادمان

مداومت کردن در انجام کاری،
پیوسته شراب خوردن، شراب‌خوری مداوم،

حل جدول

ادمان

مداومت کردن

عربی به فارسی

ادمان

اعتیاد

فرهنگ فارسی هوشیار

ادمان

(تک: ادم) گند مگونان (مصدر) پیوسته و همواره و دایم کاری را کردن. یا ادمان خمر. پیوسته شراب نوشیدن مداومت در شراب خوارگی دایم الخمر بودن.

فرهنگ فارسی آزاد

ادمان

اِدْمان، مداوَمَت کردن، ادامه دادن (بکاری)،

اَدمان، مُلازم، پابرجا، درختی است که در مناطق گرم میروید،

معادل ابجد

ادمان

96

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری