معنی ادوات
لغت نامه دهخدا
ادوات. [اَدَ] (ع اِ) ج ِ اَداه. آلت ها. آلات حصول چیزی. (غیاث اللغات). اسباب. دست افزارها: چنانکه ظهورآن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد، اثر این تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه چ 1332 ص 299).
- ادوات عمران، وسایل آبادی و تمدن.
- علم ادوات الخط، شرح آن در علم الخط بیاید. (کشف الظنون).
|| شئون. امور: بلعمی... و بوطیب مصعبی... هردو یگانه ٔ روزگار بودند در همه ٔ ادوات فضل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 700). وی را [مسعود] دیده اند از بزرگی و شهامت و تفرد وی در همه ٔ ادوات سیاست و ریاست او واقف گشته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 570). چنین کوشک نشان ندهند هیچ جای و هیچ پادشاه چنین بنا نفرمود و همه بدانش و هندسه ٔ خویش ساخت و خطهای او کشید [مسعود] بدست عالی خویش که در چنین ادوات خصوصاً در هندسه آیتی بود. رضی اﷲ عنه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 508). || (اصطلاح منطق) حروف معانی. رباطات. و رجوع به اداه شود.
فرهنگ معین
(اَ دَ) [ع.] (اِ.) جِ اَدات، آلت ها، اسباب ها، دست افزارها.
فرهنگ عمید
ادات
[قدیمی] موجبات، عوامل،
حل جدول
ابزار، آلات، وسایل
مترادف و متضاد زبان فارسی
آلات، ابزار، ادات، افزار، وسایل
فارسی به عربی
آله، ترس
فرهنگ فارسی هوشیار
آلت و افزارها
فرهنگ فارسی آزاد
اَدَوات، آلت ها، وسائل، افزار (مفرد: اَداه)،
فارسی به آلمانی
Gang, Getriebe [noun], Schaltung [noun]
معادل ابجد
412