معنی اربع
لغت نامه دهخدا
اربع. [اَ ب َ] (ع عدد، ص، اِ) چهار. اربعه. || چهارگانه.
- امهات اربع. رجوع به امهات شود.
- تسبیحات اربع. رجوع به تسبیحات شود.
- جنات اربع. رجوع به جنات شود.
- جهات اربع. رجوع به جهات شود.
- دوال اربع. رجوع به دوال شود.
- طبایع اربع. رجوع به طبایع شود.
- علل اربع. رجوع به علل شود.
- فضائل اربع. رجوع به فضائل شود.
- مکنونات اربع. رجوع به مکنونات شود.
- نِسَب اربع. رجوع به نِسَب شود.
|| چهار زن.
اربع. [اَ ب َ] (اِخ) رجوع به بیت اربئیل و حبرون و قاموس کتاب مقدس شود.
اربع. [اَ ب ُ] (ع اِ) ج ِ رَبع. سرایها.
فرهنگ معین
چهار، چهار زن. [خوانش: (اَ بَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
اربعه
حل جدول
چهار عرب
فرهنگ فارسی هوشیار
چهار
معادل ابجد
273