معنی اردوان پنجم
لغت نامه دهخدا
اردوان پنجم. [اَ دَ ن ِ پ َ ج ُ] (اِخ) اشک بیست ونهم. آخرین پادشاه اشکانی. پس از اینکه بلاش چهارم درگذشت دو پسر او، بلاش و اردوان، مدعی سلطنت شدند. از نوشته های نویسندگان رومی چنین بنظر می آیند، که تاج و تخت لااقل از سال 216م. نصیب اردوان گردیده، زیرا مذاکرات کاراکالا امپراطور روم، چنانکه ذکرش پائین تر بیاید، موافق نوشته های هرودیان (کتاب 4 بند 18- 20) با اردوان بعمل آمده، ولی از مسکوکات اشکانی چنین برمی آید، که در مدت 18 سال که از مرگ بلاش چهارم تا قیام پارسیها بر پارتیها گذشته، هر دو برادر سلطنت داشته اند (لیندزی، مسکوکات پارتی ص 113 و114). چون نام بلاش و اردوان مشابهتی با یکدیگر ندارند، نمیتوان گفت، که ذکر اسم اردوان بجای بلاش از راه التباس و اشتباه بوده، بخصوص که واقعه ٔ زدوخوردهای رومیها با پارتیها در این زمان واقعه ٔ مهمی بود و ازطرف دیگر نمیتوان صحت مسکوکات را هم تردید کرد. بنابراین یگانه حدسی، که باید صائب باشد این است از دو برادر مزبور اردوان در مغرب ایران سلطنت داشته، رومیها با او سروکار داشته اند و دیگری، یعنی بلاش در مشرق ایران. این است، که سکه های او هم بدست آمده. این حدس موافق اوضاع و احوال پارت است، زیرا از مدتها قبل از این زمان میبینیم، که مدعیان سلطنت پس از مرگ هر شاهی تقریباً وجود دارند و منازعات داخلی ارکان این دولت را سست کرده آن را رو به انحطاط میبرد. بنابراین در این وقت هم همین منازعه و مجادله پیش آمده دولت پارت را بیش از پیش ضعیف ساخته. نتیجه ٔ این جنگهای داخلی دو واقعه ٔ مهم است که در زمان آخرین شاه اشکانی روی میدهد: 1- حیله و تزویر کاراکالا نسبت به اردوان پنجم و جنگ پارت و روم. 2- انقراض سلسله ٔ اشکانی بدست اردشیر پاپکان ساسانی پادشاه دست نشانده ٔ پارس.
جنگ کاراکالا با اردوان: در سنه ٔ 211م. سوروس درگذشت و پسرش کاراکالا امپراطور روم گردید چنانکه دیوکاسیوس گوید (کتاب 76 بند12): وقتی که او شنید که در داخله ٔ پارت نزاع دو برادر در سر تاج و تخت درگرفته، یقین حاصل کرد که این اختلاف و منازعه زیانی بزرگ بدولت پارت، که دشمن دولت روم است، خواهد رسانید و از این جهت بسنای روم تبریک گفت. در ابتداء دولت روم نفع خود را در آن دید که بلاش را بسلطنت بشناسد (همان نویسنده، کتاب 77 بند 19) و در سال 215م. چنین کرد، ولی بعد می بینیم که پس از این تاریخ کاراکالا فقط با اردوان در مذاکره است و او را شاه بی منازع پارت میداند. (دیوکاسیوس کتاب 78 بند1). شهادت سکه ها با این مقام اردوان موافقت نمیکند، ولی بهرحال میتوان حدس زد که در این زمان اردوان اگر هم یکنفر مدعی در مقابل خود داشته، بلاش را خطرناک نمیدانسته و رومیها بسبب عدم اهمیت بلاش یا از این جهت، که او در مغرب ایران نفوذی نداشته، اردوان را مورد ملاحظه یا طرف مذاکره قرار داده اند. کاراکالا از زمانی که بجای پدر نشست، در نظر گرفت که نام خود را بوسیله ٔ فتوحاتی در مشرق بلند گرداند و اسکندر ثانی شود، ولی جاه طلبی فوق العاده ٔ او با صفاتش موافقت نداشت، زیرا کاراکالاشخصی بود سُست عنصر، سبک مغز و فاسدالاخلاق. او میخواست حدود روم در زمان او از طرف مشرق توسعه یابد، اما اینکه این توسعه با شرافت مندی یا بی شرفی انجام میشد، برای او اهمیت نداشت (دیو کاسیوس، کتاب 77 بند22- هرودیان، کتاب 4 بند13). بهرحال، بنابر مقاصدی که داشت، اقدامات خود را چنین شروع کرد، در ابتداء یعنی در 212م. او آبگار (یا آبکار و یا اکبر) پادشاه خسروُِن را بروم احضار کرد و چون پادشاه مزبور نزد او رفت، وی را گرفته در محبس انداخت و امر کرد، که صفحه ٔ خسروُن ِ ایالتی از روم است (دیو کاسیوس، کتاب 77 بند12). بعد او خواست با ارمنستان همان کند، که با خسرُوِن کرده بود، ولی همینکه ارامنه شنیدند، که کاراکالا پادشاهشان را با خانواده اش در محبس انداخته، اسلحه برداشتند (دیو کاسوس، همانجا) و سه سال بعد (یعنی در 215م.) وقتیکه کاراکالا یکنفر تئوکری توس نامی را که از مقربین او بود، با قشونی به ارمنستان فرستاد، تا ارامنه را تنبیه کند، رومیها شکست خوردند. (دیوکاسیوس، همان کتاب بند21). ولی کاراکالا بقدری شهوت جهانگیری داشت، که این سانحه اثری در وی نکرد خواست با دولت پارت هم درافتد برای این کار بهانه لازم بود و برای بدست آوردن آن، امپراطور روم خواهشی از بلاش پنجم کرد، تا اگر رد شود، بهانه ٔ جنگ باشد و بهانه ٔ مزبور این بود، که دو نفر گریخته بدربار پارت پناه برده بودند و کاراکالا آنها را استرداد میکرد چون بلاش، چنانکه میدانیم، در این وقت مدعی سلطنت و با اردوان پنجم طرف بود، صلاح خود را در این ندید، که خواهش کاراکالا را نپذیرد و آن دو نفر را رد کرد. از این دو نفر یکی تیرداد نامی از شاهزادگان ارمنستان بود و دیگری فیلسوفی آن تیوخوس نام، که از پیروان فلسفه ٔ کلبی بشمار میرفت. پس از رد کردن آن دو نفر فراری، که بدربار بلاش پناه آورده بودند، کاراکالا رضایت و خوشوقتی خود را بشاه اشکانی اظهار کرد، ولی هنوز سال به آخر نرسیده بود، که نقشه ٔ جدیدی برای جنگ با پارتیها ریخت. در این وقت بلاش پنجم از ایالات غربی ایران صرف نظر کرده و برادرش اردوان پنجم را رومیها شاه پارت میشناختند کاراکالا، که در این زمان از شهرنیکومدی در آسیای صغیر به انطاکیه رفته بود. از اینجا سفارتی نزد اردوان فرستاد و سفیر او هدایائی گرانبها و عالی تقدیم کرده نامه ٔ امپراطور را رسانید، مضمون آن چنین بود (هردویان، کتاب 4 بند18): ( (شایسته ٔ امپراطور نیست، دختر یکی از تبعه اش را ازدواج کند و داماد شخصی باشد که پادشاه نیست. دولت روم و دولت پارت دو دولتی هستند، عالم را بین خودشان تقسیم کرده اند و اگر وصلتی بین این دودولت شود، حدودی که آن دو را از یکدیگر جدا سازد، وجود نخواهد داشت و قوه ای نخواهد بود که بتواند در مقابل آنها مقاومت کند پس از آن هر دو دولت میتوانند، تمامی مردمان وحشی را که در حدود و همسایگی آنها سکنی دارند، در تحت اطاعت خودشان درآورند و آنها را با یک حکومت غیر جامد و انحناپذیر اداره کنند. پیاده نظام روم از بهترین سربازان عالم ترکیب شده و کسی مانندآنها نتواند جنگ تن بتن کند. سواره نظام پارت در میان ملل دیگر از حیث عدّه و مهارتش در تیراندازی نظیر ندارد. با اتحاد این دو قوه و هم آهنگی آنها تمامی عالم را میتوان تسخیر کرد و یک دولت جهانی تشکیل داد. اگر چنین اتحادی بین دولتین برقرار گردد، دیگر امتعه و مال التجاره ٔ پارتی و رومی بمقدار کم و پنهان از پارت بروم و از روم بپارت وارد نخواهد شد. بعکس، چون هر دو ملت متحدند، معاوضه و مبادله ٔ اجناس آزادانه بین تبعه شان بعمل خواهد آمد و هر دو ملت در آسایش خواهند بود. اردوان از مطالعه ٔ نامه ٔ کاراکالا دچار حیرت گردید و در اندیشه فرورفت، زیرا باور نمیکرد، که پیشنهاد امپراطور روم جدی باشد یا با شرافتمندی انجام شود. این نقشه بنظر او غریب می آمد و تصور نمیکرد که قابل اجراء باشد. از طرف دیگر او ملاحظه داشت، از اینکه بفرمانده 32 لژیون رومی جوابی بدهد، که باعث قطع روابط دوستانه گردد. (دیوکاسیوس، کتاب 55 بند 23- 24). بنابراین جواب را بتأخیر انداخت، تا بتواند معاذیری برای انجام خواهش امپراطور بیابد. بعد گفت پیشنهادی که کاراکالا میکند، گمان نمیکنم باعث خوش بختی زن و شوهر باشد، زیرا آنها زبان یکدیگر را نمیدانند و اخلاق و عادات و وضع زندگانی یکی برای دیگری غریب است.در میان پاتریثین (نجبای روم) اشخاص زیاد هستند که دخترشان را امپراطور میتواند ازدواج کند و اینکار کرداری ناشایست نخواهد بود، چنانکه شاهان پارت از خانواده ٔ سلطنت دخترانی میگیرند و بالاخره نمی زیبد که از دو خانواده ٔ سلطنت یکی خونش را با خون دیگری مخلوط و ناپاک گرداند. در باب تصمیم کاراکالا پس از رسیدن جواب اردوان به او دو روایت است. دیوکاسیوس گوید (کتاب 78، بند1) که: کاراکالا این جواب را رد پیشنهاد خود دانسته برای جنگ با اردوان بطرف حدود پارت حرکت کرد. ولی هردویان عکس این روایت را ذکر کرده و گوید (کتاب 4 بند20): ( (کاراکالا باز سفیری با هدایائی فرستاد و قسم خورد که در این پیشنهاد جدی است و نیتی جز دوستی و اتحاد ندارد. پس از آن اردوان خواهش او را پذیرفت و او را داماد خود خوانده گفت که امپراطور خودش بیاید و زنش را ببرد. بعد پارتیها بتهیه ٔ اسباب پذیرائی رومیها پرداختند و خوشوقت بودند، که بین دولتین صلحی جاویدان برقرار خواهد بود. کاراکالا با رومیها بخاک پارت گذشت مثل اینکه این خاک دولت خود او باشد همه جا پارتیها در سر راه قیصر تعظیم و تکریم او را بجا آوردند، قربانگاه ها ساخته قربانیها کردند و برای اینکه هوا معطر باشد عطریات گوناگون سوختند. کاراکالا هم از این قسم پذیرائیها خوشنودی خود را مینمود. وقتی که مسافرت او به انتها رسید یعنی بدربار پارتی نزدیک شد، قبل از اینکه وارد پایتخت گردد، اردوان به استقبال او شتافت، تا در جلگه ٔ وسیعی داماد خود را پذیرائی کند، در این وقت پارتیها لباسهای زربقت خود را پوشیده و سرشان را با تاج گلهائی که از گلهای تازه ساخته بودند، زینت داده بمیگساری و رقص پرداختند و نغمات نی در اطراف پیچید. پس از آن تمامی ملتزمین اردوان جمع شدند، از اسبهایشان فروآمده، کمان و ترکش را بیکسو نهاده آزادانه بعیش وعشرت مشغول شدند. ازدحام پارتیها زیاد بود و ترتیبی نداشتند، زیرا از چیزی نمیترسیدند و میخواستند دامادشان را ببینند چنین بود وضع پارتیها، که ناگهان کاراکالا با اشاره ای برومیها فرمان داد، بپارتیها حمله کنند و آنها را از دم شمشیر بگذرانند رومیها حمله کردند و پارتیها غرق حیرت شدند و بالاخره، چون دیدند ضربتهاست که بر آنها وارد می آید، پراکنده پا بفرار گذاشتند اردوان را قراولان او از معرکه بدر برده بر اسب نشاندند و او با کمی از ملتزمین خود گریخت. باقی پارتیها را رومیها ریز ریز کردند. زیرا آنها نه میتوانستند خودشان را به اسب هایشان رسانیده از جلگه خارج شوند و نه مقدورشان بود بدوند، چه لباسهای آنها بلند بود و مناسبت با این وضع آنها نداشت و دیگر باید در نظر داشت، که بیشتر آنها بی کمان و ترکش بدینجا آمده بودند زیرا بعروسی دعوت شده بودند نه بجنگی. کاراکالا، پس از اینکه کشتاری زیاد کرد و اسرای بسیار با غنائم برگرفت، عقب نشست و بسربازان خود اجازه داد شهرها و دهات را بسوزانند و هر جا را که بخواهند غارت کنند)). چنین است نوشته های هردویان و اگر چه بعض نویسندگان نوشته های او را مانند نوشته های دیوکاسیوس معتبر نمیدانند، ولی از آنجا که خودش رومی بوده و با این شرح و بسط رفتار خائنانه ٔ کاراکالا را بیان کرده، نمیتوان گفت که این اخبار را جعل کرده. بعکس سکوت دیوکاسیوس در این مورد باعث حیرت است، اولاً او گوید که واقعه ای در این جنگ روی نداد، جز اینکه دو نفر سرباز رومی در سر خیک شرابی منازعه داشتند و کاراکالا امر کرد خیک را بدونیم کنند و دیگر این اظهار او، که واقعه ای روی نداد، با بند 27 همان کتاب او، که میگوید رومیها غرامتی سنگین به پارتیها پرداختند، موافقت نمیکند.اگر توهینی بزرگ وارد نکرده بودند، چرا غرامت دادند؟ سوم، چنانکه راولین سُن گوید، او از مستخدمین دولت روم بوده و خواسته این جنگ رومیها را با پارتیها به اختصار برگذار کند. (ششمین دولت مشرق ص 355). بالاخره روایت دیوکاسیوس، نه فقط با خبری که هرودیان ذکر کرده، موافقت ندارد، بل با نوشته های سپارتیانوس هم موافق نیست، زیرا دیوکاسیوس گوید، که اصلاً جنگی بین پارتیها واقع نشد. (کتاب 78 بند1). ولی سپارتیانوس صریحاً اظهار میدارد، که جنگی روی داد و کاراکالا بر ولاه اردوان غالب آمد. (کتاب کاراکالا بند6). بعد دیوکاسیوس افزود، که کاراکالا به بین النهرین علیا و آدیابن داخل شد، و حال آنکه سپارتیانوس گوید از راه بابل عزیمت کرد (همانجا). بنابراین قرائن باید گفت که روایت هردویان اختراع او نیست، شاید او در توصیف احوال رومیها و پارتیها مبالغه کرده باشد، ولی اصل قضیه که خیانت کاراکالا باشد، بی اساس نبوده و در مراجعت از تیسفون، کاراکالا از آدیابن گذشته. به کاراکالا یک عمل ناشایست و وحشیانه ٔ دیگری نیز نسبت میدهند: وقتی که او از آدیابن میگذشته، مقبره ٔ شاهان پارت را خراب کرده، استخوانهای مردگان این سلسله را بیرون آورده و دور انداخته. گوت شمید گوید که او پنداشته بود، این مقبره از شاهان آدیابن بوده، ولی معلوم نیست، با مقبره ٔ پادشاهان آدیابن چرا میبایست آن رفتار وحشیانه بشود. این عمل و اعمال دیگر کاراکالا باعث شده که حتی خونسردترین مورخ او را دشمن عمومی نوع بشر دانسته (گیب بُن ج 1 ص 272). اما اینکه اشکانیان قبورشان را در کجا ساخته بودند بیشتر نویسندگان عقیده دارند، که قبور آنها در شهر اربیل در آدیابن بوده و نیز معلوم گشته، که این محل در زمان سلاطین آسور و شاهان هخامنشی جائی بوده که مقصرین محکوم به اعدام را در آنجا میکشتند. از قرائن چنین بنظر می آید که کاراکالا زمستان آن سال را در اِدِس (اورفا) گذرانیده و در آنجا بشکار و تفریحات گوناگون پرداخته (هرودیان، کتاب 4 بند21). بعد او در بهار تهدید کرد که دوباره میخواهد بخاک پارت تجاوز کند و این خبر باعث وحشت پارتیها گردید. (دیوکاسیوس، کتاب 78 بند3). ولی در آوریل همان سال، یعنی 217م. او خواست بتماشای معبد رب النوع ماه در حرّان برود و در راه بدست یولیوس مارثیالیس یکی از مستحفظین خود کشته شد. (دیوکاسیوس، همان کتاب بند5) (هرودیان و سپارتیانوس و اِورتروپی یوس نیز این خبر را تأییدکرده اند). پس از کاراکالا جانشین او ماکری نوس میخواست از جنگ احتراز کند، ولی دیر بود، زیرا پارتیها از خیانت کاراکالا و خراب کردن قبور شاهان اشکانی چنان برآشفته بودند که ممکن نبود آنها را ساکت کرد و از طرف دیگر اردوان برخلاف بعض شاهان آخری اشکانی دارای عقل و عزم بود. او با وجود اینکه بزحمت از اردوی رومیها فرار کرده بود و در مدت چندین ماه نمیتوانست اقدامی کند، در زمستان 216م. بخود آمد و بجمعآوری قشونی پرداخته تصمیم کرد، که از رومیها در ازای رفتار ناشایست و خائنانه ٔ کاراکالا، انتقام بکشد. بنابراین او با قشونش به اردوی رومیها نزدیک میشد که در این وقت کاراکالا را کشتند و جانشین او ماکری نوس دید که پارتیها برای جنگ حاضرند و چون از سرحد روم خواهند گذشت، با این وضع جنگ حتمی است، مگر اینکه عهد مودت با پارتیها بسته شود. (دیوکاسیوس، کتاب 78 بند26). بنابراین امپراطور سفیری نزد اردوان فرستاده پیشنهاد کرد، که حاضر است تمامی اسرا را پس بدهد، بشرط اینکه عهد صلحی منعقد گردد. اردوان بی تردید این پیشنهاد را رد کرد و افزود که با وجود این شرایط صلح را اظهار میدارم. ماکری نوس باید این کارهارا بکند:
1-اسرا را پس بدهد. 2- شهرهائی را که کاراکالا خراب کرده از نوبسازد. 3- غرامتی از بابت خراب کردن قبور اشکانی بپردازد. 4- بین النهرین (یعنی بین النهرین علیا) را رد کند. (دیوکاسیوس، کتاب 78 بند26). برای قیصرروم پذیرفتن این شرایط امکان نداشت، این بود که ماکری نوس آماده ٔ جنگ شد.
جنگ پارتیها با رومیها: پس از آن شاه اشکانی تا نصیبین پیشرفت و در اینجا جنگ بزرگی روی داد، که در تاریخ پارت آخرین جنگ پارتی ها بارومیهاست و زمان اقتدار و نیرومندی دولت پارت را بخاطر می آورد. این سخت ترین جنگی بود که طرفین با یکدیگر کردند و بالاخره پارتیها رومیها را درهم شکستند. عده ٔ سپاهیان اردوان زیاد بود و همه خوب مجهز بودند. این قشون از سواران تیرانداز خوب تشکیل یافته بود و بعلاوه سپاهیانی در این جنگ شرکت داشتند که سنگین اسلحه بشمار میرفتند، زیرا اسلحه ٔ دفاعیشان کامل بود. اینها بر شترهائی سوار و دارای نیزه های بلند بودند. (هرودیان، کتاب 4 بند28). لشکر رومی از لژیونها ترکیب یافته بود و عده ٔ بسیاری از سپاهیان سبک اسلحه آنرا کمک میکرد و بعلاوه یک دسته ٔ قوی از سواره نظام موری تانیا در این قشون داخل بود. (هرودیان، کتاب 4 بند30). دیوکاسیوس گوید، که جنگ در سر آبشخور درگرفت. (کتاب 78 بند26). ولی هرودیان نوشته، که سواره نظام پارت سخت حمله کرده به رومیها باران تیر ببارید، بعد جدالی روی داد، که بطول انجامید، رومیها از تیرهای سواران پارتی و نیزه های دسته ٔ شترسواران سخت در عذاب بودند و هر چند هر زمان که بدشمن میرسیدند، در جنگ تن بتن فائق می آمدند، ولی از زیادی تلفاتی که از سواران پارتی و شترسواران به آنها میرسید، مجبور میگشتند عقب بنشینند. در این احوال پارتیها رومیها را تعقیب میکردند و رومیها برای جلوگیری ازاین تعقیب گلوله هائی خاردار بزمین میافشاندند یا کاری دیگر میکردند، که بپاهای شترها آسیب رسانیده حرکت سواران پارتیها را کُند کنند. این حیله برای رومیهاخیلی مفید افتاد و تعقیب کنندگان بزحمت افتاده دست از تعقیب برداشتند. پس از آن هر دو طرف به اردویشان برگشتند، بی اینکه نتیجه ٔ قطعی گرفته باشند. روز دیگر هم طرفین تا شام جنگیدند بی اینکه به نتیجه ای رسیده باشند، ولی هرودیان این جدال را توصیف نکرده. پس از آن روز سوم دررسید و پارتیها حمله را شروع کردند، با این مقصود که تمامی قوای خود را بکار برده رومیها رامحاصره و اسیر کنند. چون نفرات پارتیها بیش از عده ٔرومیها بود، اینها در این احوال چاره را در این دیدند که خط جنگ را بکشانند، تا پارتیها نتوانند از جناحین گذشته پشت رومیها را بگیرند. بر اثر این کار صفوف رومی ضعیف گردید و پارتیها از این وضع استفاده کرده با حملات سخت سپاه دشمن را درهم شکستند. (هرودیان، کتاب 4 بند30). در اینجا بین هرودیان و دیوکاسیوس اختلافی است. اولی گوید: روز سوم مانند روز اول و دوم جنگ خاتمه یافت و هیچکدام از طرفین بنتیجه ٔ قطعی نرسید، ولی دومی عقیده دارد، که همان روز سوم پارتیها رومیها را درهم شکستند. باری، ماکری نوس امپراطور روم یکی از اشخاصی بود که در ابتداء فرار کرد، عقب نشینی اوبا شتاب، رومیها را مأیوس ساخت و تمامی آنها بزودی آگاه شدند، که شکست خورده اند. پس از آن رومیها به اردوگاه خود پناه بردند. (دیوکاسیوس) و تلفات هر دو طرف زیاد بود. هرودیان گوید پشته هائی که از کشتگان ساخته شده بود، قدری بلند بود، که طرفین یکدیگر را نمیدیدند و حرکت سواران همواره دشوار میگشت. بنابراین هر دو طرف برای صلح آماده گشتند: سپاهیان ماکری نوس، که هیچگاه امیدواری زیاد بشجاعت او نداشتند، در این موقع، که یأس او را مشاهده کردند، میخواستند نظم و ترتیب را بهم زده بروند. سواره نظام اردوان، از سپاهیان چریک ترکیب یافته بود، نه از افراد قشون دائمی، ازبودن در دشت و زیر اسلحه در مدت چند ماه خسته شده بود و سواران میخواستند بخانه هایشان برگردند. بنابراین ماکری نوس مذاکرات صلح را باز شروع کرد. او حاضر شداین دفعه چیزی بیشتر بپارتیها بدهد و عقیده داشت، که چون پارتیها مقاومت رومیها را در جنگ دیده اند، این دفعه حاضر خواهند شد، بکمتر از آنچه تقاضا کردند، راضی شوند. او درست فهمیده بود، زیرا این دفعه اردوان بین النهرین علیا را استرداد نکرد و راضی شد به اینکه رومیها غرامات خساراتی را که وارد کرده اند بپردازند. بر اثر مذاکرات ماکری نوس پذیرفت که اسرای پارتیهارا پس بدهد. غنائمی را، که کاراکالا از غارت محل های پارتی برگرفته بود رد کند و پنجاه میلیون دینار، رومی بپردازد (این مبلغ معادل یک میلیون و نیم لیره ٔ انگلیسی بپول کنونی بوده). دیوکاسیوس گوید، که چون رومیها شرم داشتند اذعان کنند، که با پول صلح را از پارتیها میخرند، میگفتند این پول را از بابت هدایائی میپردازیم، که میخواستیم بشاه و بزرگان پارت بدهیم. (کتاب 78 بند27). چنین بود نتیجه ٔ جنگی که پس از سیصد سال رقابت بین رومیها و پارتیها، باز بنفع پارتیها خاتمه یافت و رومیها صلح را با پول خریدند نه با قوت بازو و اسلحه در دشت نبرد. این صلح نام اردوان و پارتیها را بلند کرد و برای رومیها باعث سرشکستگی گردید، بخصوص که دولت پارت، چنانکه میدانیم، همواره در انحطاط بود و در همین اوان با سرعت رو به انقراض میرفت. اکنون موقع آن است که به روابط پارتیها با رومیها در اینجا خاتمه داده به امور داخلی دولت پارت بپردازیم. فقط یک مسئله میماند که برای اینکه خواننده در انتظار نباشد، باید در همین جا جواب آنرا بدهیم: بین النهرین علیا چه شد؟ آیا به ایران برگشت یا برای همیشه در دست رومیها ماند؟ بلی در دست رومیها ماند، زیرا مقدر نبود که دولت اشکانی دوام یافته آنرا پس بگیرد، ولی بدست دولت ساسانی نصیبین و بعض قسمتهای دیگر به ایران برگشت، چنانکه در جای خود بیاید. اما اینکه شاهی مانند اردوان پنجم چرا این قسمت بین النهرین را پس نگرفت، جواب معلوم است. دولت پارت در شرف انقراض بود و اختلال این دولت از زمانهای شاهان قبل، بعد از بلاش اول، بحدی رسیده بود، که فتح پارتیها نسبت برومیها نتوانست این دولت راقوی و ارکان آن را محکم گرداند. در این حال طبیعی است که اردوان نمیتوانست از امور داخلی صرفنظر کرده تمامی حواس خود را به امور خارجی مصروف دارد. حق هم با او بود. در این موارد نمیتوان انتظاری دیگر داشت، مملکتی که در داخله اش نفاق است، در مقابل خارجه سست است و دولت اشکانی هم از این قاعده مستثنی نبود.
قیام اردشیر پاپکان ساسانی بر اردوان، اردشیر پاپکان ساسانی: بدواً باید بدانیم، که اردشیر پاپکان که و از چه قومی بود. این مطلب در جای خود، یعنی جائی که از سلسله ٔ ساسانی صحبت خواهد بود، مشروحاً گفته خواهد شد. با وجود این، ولو به اختصار هم که باشد، باید در اینجا نیز او را شناساند، چنانکه طبری گوید (تاریخ الامم و الملوک جزء2 ص 56): ساسان موبد معبدی بودکه در استخر برای ناهید (یکی از یزَت َها یا ایزدان مذهب زرتشت) ساخته بودند و زن او رام بهشت را دختر یکی از پادشاهان بازرنگی میدانستند. این سلسله ٔ پادشاهان در استخر سلطنت داشت. پاپک پسر ساسان در شهر خیر در کنار دریاچه ٔ پختگان یا بختگان حکومت میکرد. او برای پسرش اردشیر منصب دژبانی (قلعه بیگی) قلعه ٔ داراب گرد را گرفت و پادشاهی که این منصب به او داد گوزهربازرنگی بود (دژبان را در این زمان ارگ بذ میگفتند) بعدها پاپک گوزهر را کشت و از اردوان عنوان پادشاهی برای پسرش شاپور خواست و با وجود امتناع اردوان از اعطای آن، شاپور بعد از فوت پدرش خود را پادشاه دانسته برادرش اردشیر را دعوت کرد از او تمکین کند. نزدیک بود جنگی بین دو برادر درگیرد، ولی در این وقت شاپور ناگهان درگذشت و اردشیرتاج پادشاهی برسر نهاد. این است مفاد روایت طبری که با روایت کارنامه ٔ اردشیر پاپکان و فردوسی اختلاف کلی دارد. موافق این روایت نسب ساسان جدّ اردشیر به بهمن اردشیر درازدست میرسد، یعنی جد جد او که نیز ساسان نام داشت و پسر دارا معاصر اسکندر بود، پس از کشته شدن دارا بهند رفت. در دوره ٔ اشکانیان، ایران بدویست و چهل دولت کوچک تقسیم میشد و شاه اشکانی بر تمامی پادشاهان سلطنت داشت، پاپک که پادشاه پارس بود، خوابهائی حیرت آور دید و دانشمندان آنرا چنین تعبیر کردند که چوپان او ساسان یا پسرش شاه خواهند شد. پس از آن پاپک ساسان را خواسته معلوم کرد، که نسب او به بهمن اردشیر درازدست میرسد و دختر خود را به او داد و از این ازدواج اردشیر بدنیا آمد. معلوم است، که این روایت افسانه است و آنرا از این جهت گفته اند، که نسب ساسانیان را به هخامنشی ها برسانند، زیرا از انقراض سلسله ٔ هخامنشی تا زمان پاپک 555 سال گذشته بود و بنابراین ممکن نبود نسبت ساسان در چهار یا پنج پشت بداریوش یا دارای داستانها برسد ثانیاً اگر ساسان بهند رفت و اولاد او تا زمان اردوان در آنجا ماندند، خیلی بعید است، که ساسان معاصر پاپک پنج قرن ونیم پس از مهاجرت نیاکانش بهند، ایرانی مانده و بپارس مراجعت کرده چوپان پاپک شده باشد. بالاخره، با صرفنظر از همه ٔ این ایرادات، ساسان، چنانکه ذکر شد، پدر پاپک بود، نه داماد او و زن او رام بهشت را دختر گوزهر بازرنگی امیر استخر میدانستند، نه دختر پاپک. در جای خود ما به این موضوع باز رجوع خواهیم کرد، تا معلوم شود که نسب صحیح اردشیر پاپکان بچه کسانی میرسیده. عجاله به اختصار گوئیم که بعد از اسکندر در پارس حکمرانانی پیدا شدند، که آنها را آثرُپات مینامیدند (اکنون باید آذربان گوئیم). این پادشاهان روحانی در آتشکده ٔ پارس خدمت میکردند و سنن مذهبی را محفوظ میداشتند. آذربانان عده شان زیاد است و از مسکوکات آنها که بدست آمده عده ٔ آنها بیش از سی نفر است. پاپک معاصر اردوان، یکی از آنها بود و اردشیر پسر او. بنابراین اردشیر پاپکان از این سلسله پادشاهان روحانی پارس بود، نه از دودمان اردشیر درازدست هخامنشی. اما اینکه چرا ساسانیان خواسته اند نسبشان را به هخامنشی ها، یا چنانکه در داستانهای ما گفته اند، به کیانیان برسانند، مقصود روشن است: سلسله ٔ هخامنشی از حیث ابهت برتر از تمام شاهان ایران قدیم بودند و چنانکه اشکانیان نسب خودشان را به اردشیر دوم باحافظه میرسانیدند (فری یاپت پسر اردشیر دوم) ساسانیان نیز خواسته اند از آنها عقب نمانند. در ایران اسلامی نیز خواهیم دید، که نسب بعض سلسله ها را بشاهان ساسانی مانند بهرام گور و غیره میرسانیدند. در تمامی موارد مقصود یکی است و در جای خود این جهات ذکر خواهد شد.
خروج اردشیر بر اردوان: بر اثر اوضاعی که بالاتر ذکر شد، اردشیر پاپکان ساسانی تقریباً در 220م. یا قدری پس از آن بر اردوان خروج کرد. او در این وقت پادشاه دست نشانده ٔ پارس بود و اگر چه بعض نویسندگان عهد قدیم، مانند دیوکاسیوس، او را بطور ساده یکنفر پارسی گفته و برخی او را از خانواده ٔ متوسط دانسته اند (آگاثیاس. کتاب 2 بند27) با وجود این شکی نیست، که این نوع نویسندگان در اشتباه افتاده اند و عقیده ای که هرودیان در بند6 کتاب ششمش ذکر کرده، صحیحتر است، یعنی اردشیر پادشاه دست نشانده ٔ پارس بوده. تاریخ این قیام درست روشن نیست، زیرا نویسندگان رومی در این باب ساکت اند و فقط در سنه ٔ 226 م. از تهدیدی که اردشیر به رومیها کرده، سخن میرانند، ولی ظن قوی این است، که جنگ اردشیر با اردوان و غلبه ٔ او قبل از این سنه روی داده، زیرا با گرفتاریهای داخلی معقول نبود که اردشیر (آلکساندر سِور) امپراطور روم را تهدید کند. بعضی فتح اردشیر را بر اردوان به سال 224 م. یعنی سال سوم سلطنت آلکساندر سِور امپراطور روم، مربوط میدارند، ولی مدرک آن معلوم نیست. بنابراین بطور کلی میتوان گفت که قیام و غلبه ٔ اردشیر بر اردوان در سنه ٔ بین 220 و 226 م. روی داده. اردشیر پس از خروج بر اردوان و اعلان استقلال پارس، فوراً مورد تعرض شاه اشکانی واقع نشد و بنابراین فرصت یافت بممالک همجوار پارس بپردازد، با این مقصود او در ابتداء به کرمان حمله کرده این مملکت ضعیف را تسخیر کرد، بعد عازم شمال گردیده صفحات دوردست ماد، یعنی حوالی یزد و اصفهان را در تحت نفوذ خود درآورد.در این وقت اردوان عازم مبارزه شد، قشونی جمع کرده بقصد او رفت و داخل پارس گردیده با رقیب خود دست و پنجه نرم کرد. پس از آن سه جدال بین اردوان و اردشیر روی داد (دیوکاسیوس، کتاب 80، بند3). در جدال آخری که در جلگه ٔ هرمز (هرمزدَگان) بین بهبهان و شوشتر در کنار رود جرّاحی وقوع یافت، اردوان جنگی سخت کرده تمامی مساعی خود را بکار برد، ولی بر دشمن فائق نیامد ونه فقط شکست خورد، بل کشته شد. (دیوکاسیوس، همانجا) (هرودیان، کتاب 6 بند6 و 7) (آگاثیاس، کتاب 2 بند 25 و بعد از آن). گوت شمید گوید (تاریخ ایران الخ، ص 162) اردشیر از اردوان خواسته بود، که محل جنگ را معین کند و اردوان این تقاضا را، بیشتر بواسطه ٔ شرافتمندی تا موافق عقل، پذیرفته محل را معین کرده بود. بعد اردشیر موقع مناسبی را در سرچشمه ٔ آبی انتخاب کرده خندقی هم دور آن کنده بود. نیز گوت شمید مینویسد که بعداز جنگ، اردشیر از اسب پائین آمده بسر بریده ٔ اردوان لگد زد (همانجا). این شکست با وجود اینکه مهم بود، باز قطعی نبود و نمیشد گفت که دولت اشکانی از پای درآمده، زیرا اردوان پسرانی داشت، که یکی از آنها میتوانست جانشین او گردد و چنین هم شد، زیرا یکی از پسران اردوان (آرتاواسدِس نام، خود را شاه پارت خواند وجمعی از پارتیها او را بسلطنت شناختند. بعد او سکه هائی زد که تاریخ بعض آنها از 227 م. است. سکه ٔ از اوبدست آمده، که در ابتداء آنرا از راه اشتباه به بلاش پنجم نسبت میدادند. ولی بنابر تحقیق عمیق تر، بعد معلوم شد که از آرتاواسدِس یا آرتاباذ است (آرتاواسدِس هم باید مصحف همان آرتاباذ باشد). در باب وقایع بعد عجالهً بطور خلاصه گوئیم که اردشیر پس از غلبه ٔ بر اردوان بتسخیر ممالک ایران پرداخت. در این وقت خسرو پادشاه ارمنستان، که بهمراهی اردوان بر تخت نشسته بود و عمو یا دائی آرتاواسدس یا آرتاباذ بود، (پروکوپی یوس، ابنیه ٔ ژوستی نین، کتاب 3، بند1) بکمک شاهزاده ٔ مزبور آمد و قشونی جمع کرده با اردشیر جنگید و حتی او را شکست داد. (دیوکاسیوس، کتاب 80، بند3). ولی بالاخره اردشیر با حیله بر او غالب آمد و بعد در همه جا فاتح گردید. موسی خورن گوید که ارامنه کمک های جدی به اشکانیان کردند و برای آنهابسیار کوشیدند. (تاریخ ارمنستان، کتاب 2، بند68- 70). نویسندگان ارمنی این پادشاه ارمنستان را خسرو نامند، ولی از نوشته های آنها معلوم نیست که خسرو از اقربای نزدیک اردوان بوده باشد. (موسی خورن، کتاب 2، بند64- 70). پس از چند سال اردشیر بر تمامی مملکت پارت استیلا یافت و از خانواده ٔ اشکانی اشخاص زیاد بدست آورده نابود ساخت. (موسی خورن، همان کتاب، بند70). ولی شاهزادگانی هم فرار کرده در جاهای محکم یا صفحات دور سکنی گزیدند، چنانکه در تاریخ دوره ٔ ساسانی بیاید.
جهت خروج اردشیر بر اردوان: جهت قیام پارسیها بریاست اردشیر پاپکان بر اردوان درست معلوم نیست، ولی آگاثیاس در باب اردشیر (کتاب 2، بند25) چنین نوشته: ( (اردشیر مغی بود که از اسرار مذهب اطلاع کامل داشت)) (این عبارت آگاثیاس هم نظری را که بالاتر در باب نسب اردشیر ذکر کردیم تأیید میکند). عبارت نویسنده ٔ مزبور میرساند، که مغها در این قیام اردشیر و پارسیها شرکت داشته آنها را تشویق میکرده اند و اردشیر هم موقع را مناسب خیالات خود دیده از آن استفاده کرده است. جهت نارضامندی مغها را هم باید از اینجا دانست که اشکانیان به آنها میدان نمیدادند و سعی داشتند، که از نفوذ آنها در اموردولتی بکاهند و دیگر اینکه اشکانیان با نظر تساهل وتسامح بمذاهب ملل تابعه مینگریستند و مذهبی را بر مذهبی ترجیح نمیدادند، و حال آنکه مغها مذهب زرتشت رابالاتر ازسایر مذاهب دانسته عقیده داشتند که این دین باید مذهب رسمی ایران باشد (گیپ بُن، انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ج 1 ص 322- 323). اما این مسئله، که آیا اردشیر برای مذهب یاغی شده و دست بشمشیر برده یا او مقصود سیاسی داشته وخواسته از این موقع استفاده کند، از جهت فقدان مدارک روشن نیست. ولی طبیعی تر آنست که بگوئیم قیام او فقط از جهت حسیات مذهبی نبوده، چون دودمان اشکانی را ضعیف و احوال ایران را در زمان اردوان مشوّش دیده، خواسته است مقصود خود را که رسیدن بسلطنت و روی کار آمدن قوم پارس باشد، انجام دهدو در این وقت برای پیشرفت کار خود و جلب حسیات مردم پارس، رنگ مذهبی بخروج خود داده. اما در باب موقع اردوان در این وقت در ایران، باید گفت که موسی خورن مورخ ارمنی گوید (تاریخ ارمنستان، ج 2، ص 68): دو شعبه از خانواده ٔ اشکانی در باختر سلطنت میکردند و دست نشانده ٔ شاه اشکانی بودند. اینها بقدری با شاه خصومت میورزیدند، که تابعیت اجنبی را بر تمکین از او ترجیح میدادند و نیز میدانیم که جنگ اردوان با رومیها، اگر چه بفتح او خاتمه یافت، ولی از قوایش هم کاست. بعددیده میشود، که اردوان میخواهد زودتر با رومیها شرافتمندانه کنار آمده بجنگ خاتمه بدهد. جهت معلوم است:دشمنان داخلی خاطر او را نگران میداشتند و در خود خانواده ٔ اشکانی کسانی زیاد با دشمنان او همدست بودند. از روابط پارتیها با پارسیها چیز زیادی نمیتوان گفت. همین قدر از نوشته های سترابون استنباط میشود (کتاب 15، فصل 3، بند24) که شاهان اشکانی پذیرفته بودند پارس از خود پادشاهانی دست نشانده داشته باشد. معلوم است که با حفظ استقلال داخلی پارس، مذهب و عادات و اخلاق پارسیها هم محفوظ بود. در باب مذهب هم میدانیم که پارتیها سیاست تساهل و تسامح را پیروی میکردند و بنابر این از تعصب مذهبی در این مورد چیزی نمیتوان گفت. ولی مسلم است که اشکانیان پس از اینکه اقتدار یافته اند ساعی بوده اند از نفوذ مغها بکاهند، به این معنی که اگر چه مغها در مجلس مشورت (مغستانی یا مهستان) دولت پارت داخل بوده اند، ولی در واقع امر نفوذ آنها در کارهای دولتی کم یا هیچ بوده و دیگر از گفته ٔ هرودیان (کتاب 6، بند30) چنین برمی آید که پارتیها مردگانشان را میسوزانیدند. اگر این خبر صحیح باشد، معلوم است که این کار آنها هم مورد نفرت مغها و پیروان زرتشت بوده، زیرا در مذهب مزبور آتش مقدس است و آنرا نباید آلود، و حال آنکه مرده پلید است. (ایران باستان ج 3 ص 2517 تا 2535 و نیز ص 2515، 2539، 2541، 2542، 2547، 2548، 2563، 2565، 2567، 2572، 2578، 2580، 2581، 2583، 2590، 2613، 2618، 2667، 2683، 2696) اردوان در روز 28 آوریل سال 224 م. مغلوب اردشیر شد. (کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان). اردوان، نام پادشاهی که اردشیر بابکان نوکر او بود، او را کشته، پادشاه شد. (غیاث اللغات). در مفاتیح العلوم، اردوان، پادشاه اشکانی ملقب به احمر یاد شده است. ابن البلخی آرد: اردوان آخر اشغانیانست که بر دست اردشیربن بابک هلاک شد. مدت پادشاهی سی ویک سال. (فارسنامه چ کمبریج ص 19). آخر ایشان (اشغانیان) اردوان بود که اردشیر اورا بکشت و دختر او را بزن کرد. (فارسنامه ص 59). و رجوع شود به اردوان بزرگ و اردوان آفدم و اردوان اخیر و مجمل التواریخ و القصص ص 14، 32، 33، 59، 60، 153 و 418 و اردشیر بابکان در همین لغت نامه و ایران درزمان ساسانیان ص 51 و 52 و 55 و 59:
جهان مرده ریگست از هردوان
اگر اردشیر است و گر اردوان.
اسدی.
منسوخ گشت قصه ٔ کاوس و کیقباد
افسانه شد حکایت دارا و اردوان.
ظهیر فاریابی.
اردشیر شیردل اسکندر گیتی ستان
افسر دارا و تخت اردوان بدرود کرد.
سلمان ساوجی.
هست کمین چاکرت چون پدر اردوان
هست کهین بنده ات چون پسر آبتین.
سلمان ساوجی.
حل جدول
آخرین پادشاه اشکانیان
معادل ابجد
357