معنی ازاد
لغت نامه دهخدا
ازاد. [اَ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین: و بها [بالسافیه] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق. (نخبه الدهر دمشقی ص 213).
حل جدول
رها،ول،وارسته
فارسی به عربی
براءه الاختراع، حر، طلیق، مجانی، معفی، مفتوح، منیع
فارسی به آلمانی
Aufmachen, Aufschlagen, Eröffnen, Erschließen, Locker, Los, Offen, Öffnen, Öffnet
معادل ابجد
13