معنی از آلبوم‌های احسان بنیامین بهادری در سال 1385

حل جدول

از آلبوم‌های احسان بنیامین بهادری در سال 1385

آلبوم 85


بنیامین بهادری

بنیامین بهادری (وحید بهادری) خواننده ایرانی موسیقی پاپ در ۱۸ شهریور ۱۳۶۱ در تهران در محله جیحون متولد شد. بنیامین اصالتاً اهل محله عماریه تنکابن از خانواده بهادری است. از کودکی علاقه بسیاری به فراگیری موسیقی داشت. ۱۶ ساله بود که به شعر و موسیقی روی آورد. در ۱۹سالگی به فراگیری گیتار پرداخت و قبل از شروع به کار حرفه‌ای به ترانه‌سرایی می‌پرداخت و سپس به‌صورت حرفه‌ای آهنگ‌سازی را آغاز کرد. در این مدت در چند آهنگ و ترانه با خوانندگان دیگرِ موسیقی پاپ همکاری داشت و یک آلبوم به نام «گلهای رنگین‌کمان» برای کودکان ساخته و سرانجام با آلبوم ۸۵ خوانندگی را به‌صورت حرفه‌ای آغاز کرد. وی تاکنون پنج آلبوم به نامهای ۸۵ و ۸۸، ۹۳، ۹۴ و ماه مهربون (در مورد محرم) عرضه کرده و چندین تک‌آهنگ نیز ارائه داده‌است. او تاکنون در چندین کنسرت در ایران و خارج از ایران به اجرای زندهٔ برنامه پرداخته‌است.
بنیامین همچنین در کسوت معلمی در «مؤسسه کارنامه» در یک دوره کلاس به نام «و اما بیان من» به تدریس ادبیات و جهان‌بینی و هنر و نگرش خاص خود به دنیا پرداخت. در سال ۱۳۸۹ با نسیم حشمتی ازدواج کرد و سپس در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۰ صاحب دختری به نام بارانا شد. در ۲۹ آذر ۱۳۹۲ بنیامین بهادری درحال رانندگی در یکی از خروجی‌های اتوبان همت دچار سانحهٔ تصادفی شد. او در این حادثه همسر خود نسیم حشمتی را از دست داد. بعد از مرگ همسرش، بنیامین به یاد او آهنگی با عنوان «یه خونه» را اجرا کرد و پس از وی در سال ۱۳۹۴ با «شایلی محمودی» همسر دوم خود ازدواج نمود و ازدواجش را به رسانه‌ها اعلام کرد.

آلبوم‌ها
آلبوم ۸۵
آلبوم ۸۸
آلبوم ماه مهربون
آلبوم ۹۳
آلبوم ۹۴

تک آهنگها

کبیر
تو که عید منی
نماز صبح
پریزاد
دوری
یه بار دیگه اشتباه کن
تله پاتی
یه روز از یاد تو
پیرهن
مادرانه
چند متر مکعب عشق
اصلاً صداش کردی
عشق احساسه
محدودیت
یه خونه
آشوب
هفته عشق
گریه در ماه
بوی عید
خط سوم
تا حالا عاشق شدی
موج محرم
قلب محرم


از آلبوم‌های احسان بنیامین بهادری در سال 1394

آلبوم 94


از آلبوم‌های احسان بنیامین بهادری در سال 1388

آلبوم 88


از آلبوم‌های احسان بنیامین بهادری در سال 1384

ماه مهربون


از آلبوم‌های احسان بنیامین بهادری در سال 1393

آلبوم 93


آلبومی از بنیامین بهادری

94، 93، 88، 85، ماه مهربون


ترانه‌ای از بنیامین بهادری

من لعنتی

ای وای دلم


ترانه ای از بنیامین بهادری

من لعنتی

لغت نامه دهخدا

بهادری

بهادری. [ب َ دُ] (حامص) شجاعت و دلیری. (ناظم الاطباء). || جرأت و جسارت. (فرهنگ فارسی معین).


بنیامین

بنیامین. [ب ِ] (اِخ) نام پسر یعقوب علیه السلام که برادر حقیقی یوسف علیه السلام بود و ابن یامین غلط است. (آنندراج) (غیاث). در عبری بمعنی پسر دست راست، کوچکترین پسر یعقوب و راحیل جد یکی از قبایل دوازده گانه ٔ بنی اسرائیل. این قبیله در شمال فلسطین سکنی داشتند و مردمانش تیراندازان ماهری بودند. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.


احسان

احسان. [اِ] (اِخ) لنگرگاهی است بعدن.

احسان. [اِ] (اِخ) میرزا نواب ظفرخان. صاحب قاموس الاعلام گوید: او یکی از شعرا و امرای هندوستان است و وقتی ولایت کابل داشت و وی را دیوانی بفارسی است. وفات وی به سال 1073 هَ. ق. بوده است.

احسان. [اِ] (ع مص) خوبی.نیکی. صنیع. نیکوکاری. بخشش. بِرّ. ید. دست. ازداء.انعام. افضال. نیکی کردن. نیکوئی کردن:
به دو سه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک
تا بمن احسانت باشد احسن اﷲ جزاک.
رودکی.
دست سخن ببست و بمن دادش
هرگز چنین نکرد کس احسانی.
ناصرخسرو.
این چنین احسان بر خلق کرا باشد
جز کسی را که ندارد ز جهان ثانی.
ناصرخسرو.
مرا حسّان اوخوانند ازیراک
من از احسان او گشتم چو حسّان.
ناصرخسرو.
سخا و علم و حلم و خلق نیکو
عطا و فضل و اصل و عدل واحسان.
ناصرخسرو.
با تو نکند کسی کنون احسان
زیرا که نه اهل برّ و احسانی.
ناصرخسرو.
آن است کریم طبع کو احسان
با اهل وفا و فضل خو دارد.
ناصرخسرو.
معترف است در صورت نعمت به احسان او. (تاریخ بیهقی).
نه از این اخترانم اقبالی است
نه ازاین روشنانم احسانی است.
مسعودسعد.
احسان همه خلق را نوازد
آزادان را چو بنده سازد.
نظامی.
هر روز... درجت وی [گاو] در احسان و انعام، منیف تر میشد. (کلیله و دمنه). و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده. (کلیله و دمنه). هیچ مشاطه ای عفو و احسان مهتران را چون زشتی جرم... کهتران نیست. (کلیله ودمنه).
چیست احسان را مکافات ای پسر
لطف و احسان و ثواب معتبر.
مولوی.
مُرد محسن لیک احسانش نمرد.
مولوی.
گرچه احسان نکوست از کم و بیش
ظلم باشد بغیر موضع خویش.
مکتبی.
- احسان کردن، افضال کردن:
اگرچه شعر مرا گفته ای بسی احسنت
و گرچه درحق من کرده ای بسی احسان.
امیرمعزی.
چه احسانهاکه من با خویش کردم
که آخر خویش را درویش کردم.
میرزا اسحاق شیخ الاسلام.
- احسان نمودن، بِرّ و نیکوئی نمودن:
احسان نماید و ننهد منّت
منّت نهاد هرکه نمود احسان.
فرخی.
- احسان یافتن، نیکوئی یافتن. نعمت یافتن:
به غزل یافتم همی احسنت
به ثنا یافتم همی احسان.
فرخی.
|| دانستن چیزی. بدانستن. || نیک کردن. || نیک گفتن. نیکوئی گفتن: وانصاف، در احسان این نظم هیچ باقی نگذاشته است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || بر پشته ٔ بلند نشستن. || و جرجانی در تعریفات آورده است که: احسان در لغت، بعمل آوردن خیری است که اجرای آن سزاوار باشد و در شریعت آن است که خدا را آن چنان عبادت کنی که گوئی او را می بینی، چه اگر تو او را نبینی اوتو را می بیند. و نیز احسان عبارت است از تحقیق بعبودیت بر مشاهده ٔ حضرت ربوبیت بنور بصیرت یا رؤیت حق موصوف بصفات خود بعین صفت وی. او را از راه یقین توان دید ولی بحقیقت نتوان دید و از این رو رسول اﷲ (ص) فرموده: کأنک تراه. زیرا بنده خدا را از پشت پرده ٔ صفات می بیند ولی در حقیقت خدا را نمی بیند، زیرا که خدا خود داعی بر وصف خویش میباشد و این رؤیت دون مقام مشاهده است در مقام روح.

معادل ابجد

از آلبوم‌های احسان بنیامین بهادری در سال 1385

903

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری