معنی از آلبوم‌های حمید عسکری در سال 1392

لغت نامه دهخدا

عسکری

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن محمد عسکری. رجوع به علی عسکری شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن محمدبن جعفر حداد عسکری، مکنی به ابوالحسن. از علمای قرن چهارم هجری. رجوع به علی حداد شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن سعدبن عبداﷲ عسکری، مکنی به ابوالحسن. محدث و رحاله ٔ قرن سوم هجری. رجوع به علی عسکری شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (ص نسبی) منسوب به عسکر. لشکری. سپاهی. (فرهنگ فارسی معین). || جنگی و بهادر. (ناظم الاطباء). و رجوع به عسکر شود. || منسوب به عسکر مکرم، که شهری است از کوره ٔ اهواز. (از اللباب فی تهذیب الانساب). منسوب به عسکر که شهری است از خوزستان و اهواز، میان بصره و فارس، و گویند دهی است میان حرمین. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به عسکر و عسکر مکرم شود.
- انگور عسکری، نوعی انگور نازک پوست و خردهسته. قسمی انگور نهایت لطیف و پوست نازک و بی دانه. و رجوع به انگور شود.
- شکر عسکری، شکر که از عسکر مکرم آرند:
به داروی علم درون علم دین
ز بس منفعت شکّر عسکریست.
ناصرخسرو.
چون شکر عسکری آور سخن
شاید اگر تو نبوی عسکری.
ناصرخسرو.
- نی عسکری، نیشکر عسکری. نیشکر که از عسکر مکرم آرند:
طبع کافی که عسکر هنر است
چون نی عسکری همه شکر است.
خاقانی.
و رجوع عسکر و عسکر مکرم شود.
|| نوعی شراب که از شکر سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج).

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن سعید عسکری، مکنی به ابوالحسن. از محدثان بود و نسبت او به عسکر سامراء میباشد. وی بسال 298 هَ.ق. به اصفهان رفت، سپس عازم نیشابور گشت و به سال 300 هَ.ق. در این شهر درگذشت.از جمله کتابهای اوست: الشیوخ و المسند. (از الاعلام زرکلی از اخبار اصبهان). و رجوع به علی عسکری شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) محمدبن علی عسکری. مفتی اهالی عسکر در مصر. او فقیهی شافعی بود و کتب شافعی را از ربیعبن سلیمان و یونس بن عبدالاعلی روایت کرد. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به معجم البلدان ذیل عسکر مصر شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

عسکری

سپاهی، لشکری، (لقب امام یازدهم شیعیان امام حسن عسکری عب)

معادل ابجد

از آلبوم‌های حمید عسکری در سال 1392

820

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری