معنی از اثار تاریخی شیراز
حل جدول
حافظیه, مدرسه خان, باغ ارم، حمام وکیل, دروازه قرآن, بازاروکیل
از اثار تاریخی اصفهان
آتشگاه اصفهان آبشار سمیرم آبشار پونهزار ارگ شیخ بهایی روستای ابیانه ارگ گوگد بازار اصفهان پل آذر پل خواجو پل شهرستان پیست اسکی فریدونشهر سیوسهپل عالیقاپو قالیشویان کاخ هشتبهشت کاروانسرای کوهاب کلیسای وانک چاله سنبک خانه عامریها خانه مشروطه کوه صفه مدرسه چهارباغ مسجد شاه مسجد شیخ لطفالله منارجنبان منار کج سین و کتیبه سلجوقی در شهر تاریخی سین برخوار میدان نقش جهان نارنجقلعه قنات مزدآباد مسجد جامع میمه شهر زیرزمینی دامنه حمام قدیمی دامنه و موزه گیاهان دارویی آبشار و پارک جنگلی شهر دامنه خانه هشت بهشت نیری
اثر تاریخی شیراز
مسجد وکیل
بندامیر
بند امیر
حمام وکیل
مدرسه قوام
مسجد تاریخی شیراز
مسجدوکیل
مسجد وکیل
از اثار تاریخی کرمانشاه
طاق بستان
فارسی به عربی
بقیه
واژه پیشنهادی
گوی تپه
لغت نامه دهخدا
شیراز. (اِخ) دهی است از بخش رضوانده شهرستان طوالش. سکنه ٔ آن 354 تن. آب آن از رودخانه ٔ چاف رود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
شیراز. (اِخ) دهی است از بخش عجب شیر شهرستان مراغه. سکنه ٔ آن 984 تن. آب از قلعه چای و چشمه و چاه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شیراز. (اِ) نانخورشی که شبت را ریز کرده با ماست در مشکی بیامیزند و قدری شیر بر آن ریزند و چند روزبگذارند بماند تا ترش گردد سپس با نان خورند. (از برهان) (ناظم الاطباء). دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند، ماستینه گویند و آن چیزی است که از شیر ساخته باشند لیکن در عربی نیز استعمال کرده اند و شواریز جمع بر آن بسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). لور. ماست پالوده. ماست که آب از آن برآورده باشند. ماست کیسه ای. (یادداشت مؤلف). شیر پالوده. (زمخشری). در تداول گناباد خراسان بر ماست خیکی اطلاق شود. (یادداشت محمدِ پروین گنابادی): الماست و الرائب و الشیراز کلها تبرد و تطفی ٔ و تنفخ. (امام محمد زکریای رازی). اما شیخنا ابوالفتح محمدبن عبداﷲ الشیرازی من اهل هرات یقال له الشیرازی لمحبته بشیراز و هو شی ٔ متخذ من اللبن. (از انساب سمعانی).
بینیت همی بینم چون خانه ٔ کردان
آراسته همواره به شیراز و به رخبین.
عماره.
ز شیراز و از ترف سیصدهزار
شتروار بد اندر آن کوهسار.
فردوسی.
به طاعت ار ننهد بنده ای ترا گردن
به گور بیند کرمان به روی نان شیراز.
سوزنی (از انجمن آرا).
در دیه کهناب [در بیهق] شیراز و ترف بود نیکوتر از ناحیت استوا. (تاریخ بیهق).
|| سرشیر. (دهار). || مربای دوشابی که ریچال باشد نیز شیراز نامیده می شود. (از برهان) (ناظم الاطباء). ریچار است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). به پارسی ریچال خوانند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی): مأکولات زمستانی و مخللات و سردخانه ها از شیرینی های گوناگون و شیرازهای نظیف و ریچارهای لطیف. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 64). || قسمی پنیر. (از ناظم الاطباء). || (معرب، اِ) شیر خفته ٔ آب برآورده. ج، شَواریز، شَراریز، شاریز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شیر بریده. ج، شواریز، شراریز. (از فرهنگ فارسی معین).
معادل ابجد
2449