معنی از اقوام بومی هند و سریلانکا
حل جدول
تامیل
از اقوام ساکن هند و سریلانکا
تامیل
از اقوام سریلانکا
تامیل
سریلانکا
کشوری در اقیانوس هند
انبار چای دنیا
از اقوام ساکن سریلانکا
تامیل
از اقوام بومی روآندا
توتسی
از اقوام ساکن هند
تامیل
مترادف و متضاد زبان فارسی
اهل، بومزاد، محلی، ولایتی، متوطن،
(متضاد) غیر بومی
فارسی به انگلیسی
Sri Lanka
لغت نامه دهخدا
بومی. (ص نسبی) منسوب به شهر و بلاد. (ناظم الاطباء).منسوب به بوم. اهل محل. اهل ناحیه. (فرهنگ فارسی معین). منسوب به بوم که بمعنی سرزمین و مملکت و کشور است. ساکن اصلی زمینی. (یادداشت بخط مؤلف): اما عیب این قلعه آن است که بمردم بسیار نگاه توان داشت و چون پادشاه مستقیم قصد آنجا کند، مردم بومی باشند که آنرا بدزدند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 158).
همان برده ٔ بومی و بربری
سبق برده برماه و بر مشتری.
نظامی.
|| مقابل بیرونی و غریب و خارجی. || دائمی. همیشگی. (یادداشت بخط مؤلف).
اقوام
اقوام. [اَق ْ] (ع اِ) ج ِ قَوْم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء):
چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم
بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست.
سعدی.
و رجوع به قوم شود.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه
معادل ابجد
651