معنی از امراض قندی

حل جدول

از امراض قندی

دیابت بی مزه

لغت نامه دهخدا

قندی

قندی. [ق َ] (ص نسبی) نسبت است به قند. آنچه از قند ساخته باشند چون بادام قندی و پسته ٔ قندی. (آنندراج) (لباب الانساب):
پسته ٔ قندی اگر جوئی شکرخندش ببین
خواهی ار بادام قندی در شکرخوابش نگر.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).

قندی. [ق َ] (اِخ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 30هزارگزی شمال بیرجند، موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

قندی. [ق َ] (اِخ) عبدالملک بن محمدبن عبداﷲبن بشران اموی قرشی واعظ مکنی به ابوالقسم. از محدثان است. وی از احمدبن سلمان نجاد و دعلج بن احمد و جز آنان روایت کند و از او ابوبکر خطیب و ابوبکر احمدبن حسین بیهقی روایت دارند. در شوال سال 339 ق. متولد شد و در ربیعالاخر سال 430 ق. در گذشت. مردی ثقه و ثبت بود. (از لباب الانساب).


امراض

امراض. [اَ] (ع اِ) ج ِ مرض. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناخوشیها. بیماریها. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- امراض اطفال، بیماریهای کودکان.
- امراض جلدی، بیماریهایی که در پوست پیدا میشود.
- امراض داخلی، بیماریهای درونی.
- امراض دماغی، بیماریهای مغز.
- امراض روحی یا روانی، بیماریهای مربوط به روان.
- امراض ساری، بیماریهای واگیر و همه گیر.
- امراض عصبی، بیماریهای پی. بیماریهایی که در اعصاب پیدا میشود.
- امراض نسوان، بیماریهای زنانه.
- امراض وبایی، بیماریهای همه گیر. بیماریهای دنیاگیر.
تقسیمات امراض در طب قدیم بقرارزیر است: امراض اوعیه، امراض بحرانیه، امراض جزئیه، امراض حاده، امراض سوء الترکیب، امراض سوء مزاج، امراض شرکیه، امراض شکل، امراض صفائح الاعضاء، امراض طاریه، امراض عدد، امراض عصریه، امراض فصلیه، امراض کُلِیَّه، امراض عادیه، امراض متعدیه، امراض متوارثه، امراض مجاری، امراض مرکبه، امراض مزمنه، امراض مسریه، امراض مسلمه، امراض مشارکه، امراض مشترکه، امراض مفرده، امراض مقدار، امراض مؤمنه، امراض وافده، امراض وبائیه، امراض وضع. و رجوع به بحر الجواهر شود.

امراض. [اِ] (ع مص) بیمار گردانیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیمار کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). || بیماری یافتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بیمار یافتن کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد). || بصواب نزدیک شدن در رای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به اصابت نزدیک شدن در رای در حاجت. (ازاقرب الموارد). نزدیک شدن بفکر صواب. (آنندراج). || خداوند مال آفت رسیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آفت رسیدن به مال کسی. || بیمار شدن ستور قوم. (از اقرب الموارد).


نخود قندی

نخود قندی. [ن ُ خ ُ دِ ق َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نام نوعی از میوه. (ناظم الاطباء).


بادام قندی

بادام قندی. [م ِ ق َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) قسمی از حلویات است. (فرهنگ نظام).


نخ قندی

نخ قندی. [ن َ خ ِ ق َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نخ قند. رجوع به نخ قند شود.


خروس قندی

خروس قندی. [خ ُ س ِ ق َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خروس مانندی از نبات قند بشکل خروس و ملون برای سرگرمی کودکان. (یادداشت بخط مؤلف).


کله قندی

کله قندی. [ک َل ْ ل َ / ل ِ ق َ] (ص نسبی) مخروط. صنوبری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به شکل و هیأت کله قند.

فرهنگ فارسی هوشیار

قندی

غندی چون نان پارسی تازی گشته از: کند کندی کندواسپرک، می خوشبوی


امراض

بیمار گردانیدن، بیمار کردن

فارسی به آلمانی

قندی

Zucker, Zuckersüß; saccharin- [adjective]

فرهنگ معین

امراض

(اَ) (اِ.) جِ مَرَض، بیماری ها.

معادل ابجد

از امراض قندی

1214

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری