معنی از بازیکنان مهاجم قرن
حل جدول
خداداد عزیزی
لغت نامه دهخدا
مهاجم. [م ُ ج ِ] (ع ص) حمله کننده. هجوم کننده. به ناگاه درآینده.
قرن
قرن. [ق َ] (اِخ) دهی است به مصر. (منتهی الارب).
قرن. [ق َ] (اِخ) دهی است در یمامه. (منتهی الارب).
قرن. [ق َ رَ] (اِخ) قبیله ای است از یمن. (معجم البلدان).
قرن. [ق َ رَ] (ع مص) پیوسته ابرو گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
قرن. [ق َ رَ] (اِخ) (یوم الَ...) کوهی است که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بوده و بنی عامر پیروزی یافته. (مجمع الامثال میدانی). کوهی است معروف که یوم بنی قرن در آن بوده است، عبداﷲبن قیس گوید:
طعن الامیر بأحسن الخلق
و غدوا بلبک مطلع الشرق
مرت علی قرن یقاربها
جمل امام برازق رزق.
(معجم البلدان).
فرهنگ معین
(مُ جِ) [ع.] (اِفا.) هجوم کننده.
فرهنگ فارسی آزاد
مُهاجِم، هجوم برنده، حمله کننده،
فارسی به ایتالیایی
invadente
فرهنگ عمید
کسی که ناگاه حمله کند یا ناگهان به کسی یا جایی درآید، هجومکننده،
عربی به فارسی
حمله کننده , جلو , پیش , ببعد , جلوی , گستاخ , جسور , فرستادن , رساندن , جلوانداختن , بازی کن ردیف جلو
فرهنگ فارسی هوشیار
تکنده تازنده (اسم) حمله کننده هجوم کننده جمع : مهاجمین.
معادل ابجد
588