معنی از بازیگران سریال کلاه پهلوی

حل جدول

از بازیگران سریال کلاه پهلوی

داریوش فرهنگ

رضا کیانیان


کلاه پهلوی

سریالی از ضیا الدین دری


بازیگر سریال کلاه پهلوی

داریوش فرهنگ

نادر سلیمانی

داریوش فرهنگ، شریفی نیا، امین حیایی، شقایق فراهانی، حسام نواب صفوی، ماه چهره خلیلی، گوهر خیراندیش، رز رضوی، مریلا زارعی


کارگردان سریال کلاه پهلوی

ضیا الدین دری

ضیاالدین دری


بازیگر زن سریال کلاه پهلوی

گوهر خیراندیش

گوهرخیراندیش


کارگردان کلاه پهلوی

دری

لغت نامه دهخدا

پهلوی

پهلوی. [پ َ ل َ] (اِ) (کلاه...) کلاهی دارای آفتاب گردان، نظیر کلاه سربازان فرانسه.

پهلوی. [پ َ ل َ] (اِ) مسکوکی زرین خاص ایران در دوره ٔ سلسله ٔ پهلوی.

پهلوی. [پ َ ل َ] (ص نسبی) منسوب به پهله، پارت، پهلوانی. (جهانگیری). فهلوی. (شرفنامه):
بیامد هم اندر زمان بیدرفش
گرفته بدست آن درفش بنفش
نشسته بر آن باره ٔ خسروی
بپوشیده آن جوشن پهلوی.
دقیقی (از شاهنامه ٔ فردوسی).
همه کار ایران مر او را سپرد
که او را بدی پهلوی دستبرد.
دقیقی.
بیاورد پس جامه ٔ پهلوی
یکی اسب با آلت خسروی.
فردوسی.
همه جامه ٔ پهلوی کرد چاک
خروشان بسر بر همیریخت خاک.
فردوسی.
بفرمود پس خلعت خسروی
ز رومی و چینی و از پهلوی.
فردوسی.
چو نزدیکی شهر ایران رسید [رستم]
همه جامه ٔ پهلوی بردرید.
فردوسی.
ز اسب اندرافتاد پیران بخاک
همه جامه ٔ پهلوی کرد چاک.
فردوسی.
زره نیز کرده ببر پهلوی
درفشان سر از مغفر خسروی.
فردوسی.
همه بارشان دیبه خسروی
ز رومی و چینی و از پهلوی.
فردوسی.
وزآن پس بدو گفت رستم تویی
که داری برو بازوی پهلوی.
فردوسی.
درآمد برو پیلتن همچو باد
بکین بازوی پهلوی برگشاد.
فردوسی.
چو بشنید بابک فروریخت آب
از آن چشم روشن کزو دید خواب
بیاورد پس جامه ٔ پهلوی
یکی اسب با آلت خسروی.
فردوسی.
پرستنده ای سوی در بنگرید
بباغ اندرون چهره ٔ جم بدید
جوانی همه پیکرش پهلوی
فروزان ازو فره ایزدی.
اسدی.
شه ترک ناگه یکی بنگرید
کشاورز مردی تناور بدید
ستاده بدان دشت همچون هیون
بتن همچو کوه و بچهره چو خون
قوی گردن و سینه و بر فراخ
بتن چون درخت و ببازو چو شاخ
بدان پهلوی بازوان دراز
همی شاخ بشکست آن سرفراز.
عطائی (برزونامه).
هستند گاه بخشش و کوشش غلام او
حاتم بزرفشانی و رستم به پهلوی.
ابن یمین.
و رجوع به پهلوانی شود.
- بیت پهلوی، فهلویه. شعر بلحن پهلوی. رجوع به فهلویه شود:
لحن او را من و بیت پهلوی
زخمه ٔ رود و سماع خسروی.
بندار رازی.
- ره پهلوی یا راه پهلوی، آهنگی است در موسیقی:
سرایندگان ره پهلوی
ز بس نغمه داده نوا را نوی.
نظامی.
- سرود پهلوی، لحنی است در موسیقی:
سرود پهلوی در نامه ٔ چنگ
فکنده سوز آتش در دل سنگ.
نظامی.
- سنجق پهلوی، علم پهلوانی:
هزار و چهل سنجق پهلوی
روان در پی رایت خسروی.
نظامی.
- غزل پهلوی، سرود و تصنیف بلحن پهلوی:
مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می خوردبغزلهای پهلوی.
حافظ.
- گلبانگ پهلوی، لحن پهلوی. آهنگ پهلوی:
بلبل ز شاخ سرو بگلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی.
حافظ.
|| منسوب به پهله بمعنی شهر، شهری. (برهان).

فرهنگ عمید

کلاه

پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست، یا نمد، پوشش سر،
* کلاه سه‌ترک: نوعی کلاه درویشی،
* کلاه چهارترک: نوعی کلاه درویشی،

معادل ابجد

از بازیگران سریال کلاه پهلوی

709

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری