معنی از بازیگران فیلم رحمان 1400

حل جدول

لغت نامه دهخدا

رحمان

رحمان. [رَ] (ع ص) رَحْم̍ن. بخشاینده. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (منتهی الارب) (دهار). بسیار بخشنده. (ترجمان ترتیب عادل ص 2). بخشایشگر. (یادداشت مؤلف). || روزی دهنده. (مهذب الاسماء). || مهربان. (دهار). || (اِخ) یکی از اسماء حسنی است و مختص به خدا و آن غالباً صفت برای اﷲ استعمال شود مانند: بسم اﷲ الرحمن الرحیم و گاهی اسم موصوف باشدمانند: الرحمن علی العرش استوی. (قرآن 5/20). (از اقرب الموارد). یکی از نامهای خداوند تبارک و تعالی. قوله تعالی: قل ادعوا اﷲ او ادعوا الرحمن. (قرآن 110/17). (ناظم الاطباء). مشتق از رحمت، صیغه ٔ صفت مشبهه، معنی آن بخشاینده و اطلاق این لفظ بجز ذات حق تعالی بر دیگری روا نیست، بخلاف رحیم، زیرا که حق تعالی امر کرده است: قل ادعوا اﷲ او ادعوا الرحمن. (قرآن 110/17). پس از اینجا ثابت شد که رحمان هم مثل لفظ اﷲ که اسم ذات است حکم خصوصیت پیدا کرده و در رسم الخط بدون الف باید نوشت، زیرا که رحمن یکی از نامهای مسیلمه ٔکذاب هم هست و آن کافری بوده که دعوی نبوت کرده، پس نوشتن و ننوشتن الف بجهت تمیز و تفرقه باشد و دیگر آنکه در نوشتن الف اتباع خط قرآنی است. (از شرح نصاب) (غیاث اللغات). بخشاینده، رحیم مثله، و هما اسمان مشتق من الرحمه لان الرحمن مختص باﷲ تعالی و لایجوز ان یسمی به غیره. (منتهی الارب) (آنندراج):
زنهار که مرجان را بی جان نگذاری
زیرا که به بی جان نرسد رحمت رحمان.
ناصرخسرو.
مرا گر قوم بی رحمان براندند
بجوید رحمت و اقبال رحمان.
ناصرخسرو.
حجتان دست رحمان از امام روزگار
دست اگر خواهنددر تأویل بر کیوان کنند.
ناصرخسرو.
نروم جز ز پی پیشرو رحمان
گر درست است که من بنده ٔ رحمانم.
ناصرخسرو.
گویی که خداست فرد رحمان
مولاست همه خلق واوست مولا.
ناصرخسرو.
چند گویی که دو سال دگر است آیت خسف
دفع را رأفت رحمان به خراسان یابم.
خاقانی.


عرش رحمان

عرش رحمان. [ع َ ش ِ رَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش اعلی. عرش شریف.


رحمان سربسر

رحمان سربسر. [رَ س َ ب ِ س َ] (اِ مرکب) کنایه از دفع ضرر و گذشتن از منافع باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف).


رحمان الیمامة

رحمان الیمامه. [رَ نُل ْ ی َ م َ] (اِخ) مسیلمه ٔ کذاب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مسیلمه ٔ کذاب شود.


رحمان بیگی

رحمان بیگی. [رَ ب َ] (اِخ) نام یکی از ایلات کرد ایران. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 58 شود.


رحمان قلی

رحمان قلی. [رَ ق ُ] (اِخ) دهی از دهستان رویگر بخش نوخندان شهرستان درگز. سکنه ٔ آن 108 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و سیب زمینی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


رحمان آباد

رحمان آباد. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان. سکنه ٔ آن 112 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب و چغندر قند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


ده رحمان

ده رحمان. [دِه ْ رَ] (اِخ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 5هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 144 تن. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


چاه رحمان

چاه رحمان. [رَ] (اِخ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 39 هزارگزی شمال باختر فریمان واقع شده.دامنه ومعتدل است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و چغندر، شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کلاته رحمان

کلاته رحمان. [ک َ ت ِ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد محلی کوهستانی و معتدل است و سکنه 302 تن، آب آنجا از قنات، محصول، غلات بن شن و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

فرهنگ معین

رحمان

مهربان، بخشاینده، از صفات خداوند. [خوانش: (رَ) [ع. رحمن] (ص.)]

فرهنگ عمید

رحمان

بخشاینده و مهربان،
(اسم، صفت) از نا‌م‌های خدای‌تعالی،

نام های ایرانی

رحمان

پسرانه، مهربان، بخشاینده، از نامهای خداوند

فرهنگ فارسی هوشیار

رحمان

بخشاینده، بخشایشگر، روزی دهنده

معادل ابجد

از بازیگران فیلم رحمان 1400

758

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری