معنی از بازیگران مطرح فیلم رمز داوینچی

لغت نامه دهخدا

مطرح

مطرح. [م ِ رَ](ع ص) طرف مطرح، چشم دوربین.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || رمح مطرح، نیزه ٔ دراز.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || فحل مطرح، گشن که موقع منی او دور باشد از رحم ماده.(منتهی الارب)(از ناظم الاطباء)(از ذیل اقرب الموارد).

مطرح. [م ُ رِ](ع ص) آن که می افکند و دور میگرداند.(ناظم الاطباء).

مطرح. [م ُ طَرْ رَ](ع ص) افکنده شده و دور کرده شده.(ناظم الاطباء). و رجوع به تطریح شود. || نااستوارخلقت.(از ذیل اقرب الموارد)(از لسان العرب). || قول مطرح، قولی که بدان توجه نشود.(از اقرب الموارد). || بنای طویل و دراز.(آنندراج)(ناظم الاطباء).

مطرح. [م َ رَ](ع اِ) جای انداختن چیزی. ج، مطارح.(غیاث)(ناظم الاطباء)(آنندراج). جای و مقام و محل و جای نهادن چیزی وجای طرح.(ناظم الاطباء). جایی که چیزی در آن اندازند.(از اقرب الموارد). || جایگاه. قرارگاه. خاصه جائی که حیوانات در آن بسر برند:
هر روز شدی و گوسفندی
در مطرح آن سگان فکندی.
نظامی(لیلی و مجنون چ وحید ص 17).
زاهد قدری گیاه سوده
از مطرح آهوان دروده.
نظامی.
شاه در مطرح ایستاده چو شیر
استرش رقص بر گرفته به زیر.
نظامی.
|| کمینگاه طرح شکار.(گنجینه ٔ گنجوی):
که چون بایدم مطرحی ساختن
شکاری در آن مطرح انداختن.
نظامی(از گنجینه ٔ گنجوی).
|| دربیت زیر، اسم آلت و اینجا کمان مقصود است و تنگی مطرح اشاره به کشیدن کمان است چون هنگام کشیدن پهنای آن تنگ میشود.(حاشیه ٔ هفت پیکر چ وحید ص 24):
تنگی مطرحش به تیر دو شاخ
کرده بر شیر شرزه گور فراخ.
نظامی(هفت پیکر ایضاً).
|| کیسه و ظرف صیادان که صید را گرفته در آن نگاهدارند.(غیاث)(آنندراج). کیسه و خریطه ای که صیادان صید را گرفته در آن نگاهدارند.(ناظم الاطباء). || مفرش. ج، مطارح.(اقرب الموارد).
- مطرح کردن، به میان آوردن بحثی را. پیش کشیدن موضوعی را برای بررسی و تحقیق. به شور گذاشتن: امروز وزیر دارائی لایحه ٔ بودجه ٔ کشور را در هیئت دولت یا مجلس... مطرح کرد.


رمز

رمز. [رُ] (ع ص، اِ) ابل رمز؛ شتران فربه. (منتهی الارب). در شتر به معنی چاق و فربه است، گویا مفرد آن ارمز باشد. (از اقرب الموارد).

رمز. [رَ / رُ / رَ م َ] (ع اِ) اشاره یا ایماء. ج، رموز. (از اقرب الموارد). اشارت به دست یا به چشم یا به ابرو یا به لب. (دهار). به لب یا چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشاره کردن. (منتهی الارب). اشاره یا کنایه است که در جمیع کتب مشرق زمین علی العموم و در کتاب مقدس علی الخصوص بسیار است و آن بر دو قسم است صریح و غیرصریح. (قاموس کتاب مقدس): الاتکلم الناس ثلاثه ایام الا رمزاً. (قرآن 41/3). اهل تمیز را اندک از بسیار کافی بود و رمزی در تقریر بر فضایل و مآثر وافی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
دست بر سبلت نهادی در نوید
رمز، یعنی سوی سبلت بنگرید.
مولوی.
|| دقیقه. نکته. (یادداشت مؤلف). || راز. سِرّ. چیز نهفته میان دو یا چند کس که دیگری برآن آگاه نباشد. (ناظم الاطباء). سخنی یا مطلبی یا موضوعی میان دو یا چند کس که از دیگران پنهان و نهفته باشد:
قول مسیح آنکه گفت زی پدر خویش
می شوم این رمز بودپیش افاضل.
ناصرخسرو.
پی بدین رمز هر کسی نبرد
نبرد ره به قاف غیر عقاب.
مولوی.
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می چراند؟
؟
|| معما.
- برمز، بمعما. بگونه ای که از دیگران پوشیده ماند. بیان کردن مقصود با سخنی و گفتاری یا نوشته ای که جز بر آن کس یا کسان که معهود است مخفی ماند: حکیمی برمز وانموده است که هیچکس را چشم عیب بین نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 97). نزدیک امیر مسعود سخت پوشیده و به خط خویش پوشیده برمز نبشت. (تاریخ بیهقی ص 117). بخط خویش پوشیده برمز و معما ملطفه نبشت. (تاریخ بیهقی). بیان مقصود با نشانی ها و علائم قراردادی معهود. به وسیله ٔ علائم یا حروف و یا کلمات و اعداد یا اشکال و تصایر قراردادی معهود ادای مقصود کردن پنهان ماندن از دیگران را.
- تلگراف رمز، تلگرافی که فرستنده با علائم و اعداد قراردادی مخابره کند و گیرنده به کمک کلید رمز آن را کشف سازد و به معنای مطلوب که بر دیگران پوشیده مانده است واقف شود.
- کلید رمز یا مفتاح رمز، علائم و اعداد و کلمات یا تصاویر و اشکال قراردادی معهود میان دو یا چند کس که بدان بر نوشته یا مطلبی که خواهند از دیگران پوشیده ماند وقوف یابند. نهادن معانی اصلی را به جای علائم قراردادی که مطلب را آشکار سازد کشف اصطلاح کنند.
- مفتاح رمز، کلید رمز.
|| نشانه. علامت. دال ّ. علامت اختصاری. علامت قراردادی: حرف «د» در کتب لغت و جغرافیا رمز است از «بلد». (لغت نامه). حرف «د» در علم نجوم و تقویم رمز و نشانه ٔ برج اسد است. (لغت نامه). حرف «د»در کتب حدیث رمز است ابی داود صاحب سنن را. (لغت نامه).

فارسی به عربی

رمز

خدعه، رمز، صفر، لغز

عربی به فارسی

رمز

رمز , رمزی کردن , برنامه , دستورالعملها , نشان , علا مت , نماد , اشاره , رقم , بصورت سمبل دراوردن , نشانه

فرهنگ معین

مطرح

جای طرح کردن، جای افکندن، جمع مطارح، مورد بحث. [خوانش: (مَ رَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

مطرح

جای و مقام و محل، جای نهادن چیزی و جای طرح، جایگاه، قرارگاه خاصه، جائی که حیوانات در آن بسر برند جای افکندن

فرهنگ فارسی آزاد

مطرح

مِطرَح، دور پرتاب (نیزه)، بلند و دراز، دور نظر، دورنگر،

فرهنگ عمید

مطرح

طرح‌شده، موردبحث‌قرار‌گرفته،
(اسم) [قدیمی] محل طرح کردن، محل انداختن، جای افکندن،

معادل ابجد

از بازیگران مطرح فیلم رمز داوینچی

1047

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری