معنی از توابع آق قلا
حل جدول
انبارالوم
لغت نامه دهخدا
قلا. [] (اِخ) نام کوهی است. (فهرست ولف) (فرهنگ شاهنامه):
شبانان کوه قلا را بخواند
وز آن شاهزاده سخنها براند.
فردوسی.
قلا. [ق ُ] (اِ) رجوع به ناقلا شود.
قلا. [ق َ] (ترکی، اِ) فلاخن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین از فرهنگ نظام از فرهنگ اظفری).
قلا. [ق َ] (علامت اختصاری) (اصطلاح تجوید) علامت خاصی است از «قیل لا وقف »، و این در موردی است که بعضی قاریان معتقد به وصل و بعضی قایل به وقف باشند. (یادداشت مؤلف).
آق
آق. (ترکی، ص) سپید. سفید.
آق. (اِخ) نام طائفه ای از ترکمانان ساکن ایران، دارای 700 خانوار. || نام طائفه ای از ترکمانان ایران، ساکن قزل ملته حرگلان دارای سی خانوار.
فرهنگ معین
[تر - مغ.] (ص.) سفید: آق پر، پر سفید؛ آق تپه، تپه سفید.
فرهنگ فارسی هوشیار
گویش مازندرانی
واژه پیشنهادی
مبارک آباد
معادل ابجد
719