معنی از تومورهای اولیه سیستم عصبی مرکزی
حل جدول
گلیوما
گلئوما
از تومورهای سیستم عصبی مرکزی
گلئوما
سیستم مرکزی
سانترال
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
عصبی. [ع َ ص َ] (ص نسبی) منسوب به عصب. بسیارپی. رجوع به عَصَب شود. || (اصطلاح پزشکی) مربوط به عصب و سیستم اعصاب. (فرهنگ فارسی معین).
- حالت عصبی، فشار روحی شدید بر اثر ناراحتی بسیار. افتادن بحالت بیهوشی و اغماء بسبب ضربه ٔ روحی ناگهانی و شدید. (فرهنگ فارسی معین).
- حرکت عصبی، مقابل حرکت تسخیری. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- حمله ٔ عصبی، صرع. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به صرع شود.
|| عصبانی. (فرهنگ فارسی معین). خشمگین. خشمناک. رجوع به عصبانی شود. || عصبی مزاج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عصبی مزاج شود.
عصبی. [ع َ ص َ بی ی] (ص نسبی) منسوب به عصبهبن هصیص بن حی است که بطنی از قضاعه باشند. رجوع به عصبه (ابن هصیص...) و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
فارسی به عربی
عصبی، مصاب بمرض عصبی
فرهنگ فارسی هوشیار
نخستینی (صفت) مو ء نث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه. جمع: اولیات.
عربی به فارسی
نامنظم , سرگردان , غیرمعقول , متلون , غیرقابل پیش بینی , دمدمی مزاج , زورد رنج , کج خلق , تند مزاج , تحریک پذیر , عصبی مربوط به اعصاب , عصبانی , متشنج , دستپاچه , عصبی , وابسته بعصب , وابسته به سلسله اعصاب
فرهنگ عمید
مربوط به عصب، مربوط به سلسلۀ اعصاب،
ویژگی کسی که زود عصبانی میشود، خشمگین،
دارای عصبانیت یا فشار روحی: واکنش عصبی،
(قید) از روی عصبانیت، باحالت خشم،
سیستم
مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند، دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی،
آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر،
مجموعهای از قواعد و اصول تثبیت شده: سیستم متری،
قاعده، شیوه،
ترکی به فارسی
سیستم
فرهنگ واژههای فارسی سره
نخستین
معادل ابجد
1747