معنی از تیمهای فوتبال قعر جدولی لیگ انگلیس
حل جدول
استونویلا
از تیمهای لیگ انگلیس
شفیلدیونایتد
آرسنال
از تیمهای فوتبال لیگ برتر انگلیس
آرسنال
از تیمهای فوتبال انگلیس
منچسترسیتی
آرسنال
از تیمهای لیگ فوتبال آلمان
هافنهایم
از تیمهای فوتبال لیگ برتری
سپاهان
تیم فوتبال لیگ برتر انگلیس
کاردیف
از تیمهای لیگ برتر فوتبال ایران
ملوان انزلی
لغت نامه دهخدا
قعر. [ق َ] (ع مص) به تک رسیدن: قعر البئر قعراً؛ به تک چاه رسید. || مغاک کردن. گود کردن. || آشامیدن هر آنچه در کاسه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب): قعر الاناء؛ آشامید آنچه در آن بود. (منتهی الارب). || از تک خوردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب): قعر الثریده؛ از تک اشکنه خورد. (منتهی الارب). || بر زمین افکندن. || از بیخ بریدن: قعر الجره؛ قلعها من اصلها. || بچه ناتمام افکندن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
قعر. [ق َ ع َ] (ع اِ) عقل کامل و تمام. (اقرب الموارد). خرد و دانش. (منتهی الارب). گویند: فلان بعیدالقعر، یا فلان ما فیه قعر. (اقرب الموارد).
قعر. [ق َ] (ع اِ) تک و پایان هرچیزی. ته. بن. ج، قُعور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): قعر البیت، بن خانه. (مهذب الاسماء):
هر کجا تو با منی من خوش دلم
ور بود در قعر چاهی منزلم.
مولوی.
در قعر بحر محبت جان غریق بود که مجال دم زدن نداشت. (گلستان). || جلس فی قعر بیته، کنایه عن ملازمته له. (اقرب الموارد). || کاسه ٔ بزرگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || گوی شکافته در زمین برابر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جوبه تنجاب من الارض. (اقرب الموارد). || شهر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): ما فی هذا القعر مثله، ای فی هذاالبلد. (اقرب الموارد). || مقابل حدبه. (یادداشت مؤلف). مقعر، در مقابل محدب.
قعر. [ق َ] (اِخ) قریه ای است از دره ای، و نزد آن ده دیگری موسوم به سرع وجود دارد، این قریه ها نخل و مزارع و چشمه ها دارند و در وادی رخیم واقع شده اند. (معجم البلدان).
فارسی به عربی
مجدول
معادل ابجد
1647