معنی از حیوانات اهلی
حل جدول
اسب،گاو،گوسفند
پرورش حیوانات اهلی
دام پروری
پرورش دهنده حیوانات اهلی
دامدار
واحد شمارش حیوانات اهلی
راس
فارسی به آلمانی
Bauernhof (m), Bewirtschaften
فارسی به عربی
مزرعه
واژه پیشنهادی
دامدار، دامپرور
تعبیر خواب
حیوانات: خوشبختی، ثروت اهلی کردن حیوانات: بهره غذا دادن به حیوانات: احساس رضایت حیوان خشک شده: شما خود را برای هیچ و پوچ نگران کرده اید حیوانات وحشی: مشکلات حیوانات خانگی: آسایش - لوک اویتنهاو
لغت نامه دهخدا
حیوانات. [ح َ ی َ] (ع اِ) ج ِ حیوان. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی): و همچنان مردم بفضیلت سخن از دیگر حیوانات جدا گردد. (نوروزنامه). دیگر حیوانات از سگ و گربه و امثال آن هیچ نماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد
هرچه در عالم امر است بفرمان تو باد.
حافظ.
اهلی
اهلی. [اَ] (ص نسبی) نسبت است به اهل. رام شده. رام. مأنوس. مستأنس. آموخته. مقابل وحشی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هر دابه که بخانه و آدمیان الفت گیرد. مقابل وحشی. (از ناظم الاطباء). || هر درختی که در بستانها و خانه ها نشانند. (از ناظم الاطباء). مقابل بری.
اهلی. [اَ] (اِخ) از شعرای شیراز است. مؤلف آتشکده آرد: مولانا اهلی سرآمد فضلای زمان و سردفتر فصحای سخندانان و در فنون شعر در کمال مهارت است. قصاید مصنوع در مقابل سید ذوالفقار شیروانی و خواجه سلمان ساوجی در مدح امیر علیشیر نوائی گفته و به ْ از هر دو گفته است. صاحب دیوان است و مثنوی و تجنیس ذوالبحرین و ذوقافیتین گفته و بالجمله شاعر خوبیست. دیوانش حدود ده دوازده هزار بیت بنظر رسید. گویند اکثر اوقات منزوی زاویه ٔ فقر و مسکنت بود و در سن شیخوخت در شیراز وفات یافته و در مقبره ٔ خواجه حافظ شیراز مدفون است:
تا دگران مست ناز قصد که دارد که باز
بند قبا سست کرد طرف کله برشکست
من بجفای توام شاد که لیلی بلطف
گر همه را داد دل دلشده را دل شکست
(آتشکده ٔ آذر چ زوار ص 270).
مثنوی «سحر حلال » و «شمع و پروانه » از اوست. وی قصائد متعدد در مناقب رسول اکرم (ص) و رثاء شهدای کربلا دارد. رباعیات او بسیار است و از آن میان مجموعه ای از رباعیات خود را ساقی نامه موسوم کرده است.وی معاصر با شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی بوده و درسال 942 هَ. ق. درگذشت. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به حبیب السیر و فهرست آن و از سعدی تا جامی و مجالس النفایس شود.
اهلی شیرازی
اهلی شیرازی. [اَ ی ِ شی] (اِخ) رجوع به اهلی شود.
عربی به فارسی
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان , حیوانات یک اقلیم , جانور نامه , جانداران , زیا
فرهنگ عمید
ویژگی هر حیوانی که به انسان و خانهها الفت گرفته باشد، اعم از چهارپایان و پرندگان، رام شده،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمخته، دستآموز، رام، محلی، ولایتی،
(متضاد) وحشی
معادل ابجد
530