معنی از زبان های بومی آمریکای جنوبی
حل جدول
گوارانی
درختی بومی آمریکای جنوبی
ماته
از درختان بومی آمریکای جنوبی
اپیکا
قوم سرخپوست بومی شمال آمریکای جنوبی
کاریبو
رشتهکوه آمریکای جنوبی
آند
انقلابی آمریکای جنوبی
مارتی
کشور آمریکای جنوبی
کوبا
رود آمریکای جنوبی
آمازون
زبان بومی مکزیک
اسپانیول
قوم سرخ پوست بومی شمال آمریکای جنوبی
کاریبو
واژه پیشنهادی
مترادف و متضاد زبان فارسی
اهل، بومزاد، محلی، ولایتی، متوطن،
(متضاد) غیر بومی
فرهنگ عمید
محلی: گیاهان بومی،
(اسم، صفت نسبی) کسی که در زادگاه خود زندگی میکند،
لغت نامه دهخدا
بومی. (ص نسبی) منسوب به شهر و بلاد. (ناظم الاطباء).منسوب به بوم. اهل محل. اهل ناحیه. (فرهنگ فارسی معین). منسوب به بوم که بمعنی سرزمین و مملکت و کشور است. ساکن اصلی زمینی. (یادداشت بخط مؤلف): اما عیب این قلعه آن است که بمردم بسیار نگاه توان داشت و چون پادشاه مستقیم قصد آنجا کند، مردم بومی باشند که آنرا بدزدند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 158).
همان برده ٔ بومی و بربری
سبق برده برماه و بر مشتری.
نظامی.
|| مقابل بیرونی و غریب و خارجی. || دائمی. همیشگی. (یادداشت بخط مؤلف).
معادل ابجد
495