معنی از سیارک‌های بزرگ منظومه خورشیدی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

منظومه

منظومه. [م َ م َ / م ِ] (از ع، ص، اِ) تأنیث منظوم. منظومه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منظوم شود. || هر چیز واقعشده در صف و قطار و در نظم. (ناظم الاطباء).
- منظومه ٔ زواهر، رشته ٔ مروارید. (ناظم الاطباء).
|| هر یک از شموس با سیارات و اقمار او. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- منظومه ٔ شمسی، عبارت است از خورشید و عطارد و زهره و زمین و مریخ و مشتری و زحل و اورانوس و نپتون و پلوتون و اقمار سیارات و ذوات الاذنابی که در حول و حوش خورشید درحال سیر و حرکتند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| هر کلام موزون و مسجع و شعر و نظم. (ناظم الاطباء). داستانها و افسانه های بلند که در قالب مثنوی به نظم درآورده باشند مانند منظومه ٔ ویس ورامین، منظومه ٔ وامق و عذرا و...
- منظومه های اهالی پسند، شعرهایی که مردمان دانامی پسندند. (ناظم الاطباء).


خورشیدی

خورشیدی. [خوَرْ / خُرْ] (اِخ) نام شاعری بوده است که بقول رشیدالدین وطواطدر حدائق السحر اشعار ذوبحرین منشوری ابوسعید احمدبن محمد سمرقندی را شرح کرده است. (یادداشت مؤلف).

خورشیدی. [خوَرْ / خُرْ] (ص نسبی) منسوب به خورشید:
بخورشیدی سریرش هست موصوف
بمه برکرده معروفیش معروف.
نظامی.
- سال خورشیدی، مقابل سال هجری. سالی که مدت آن سیصدوشصت وپنج روز و چند ساعت است.
|| (حامص) پرتوافکنی. (یادداشت مؤلف). || (اِ) گلهای تیره ٔ مخصوصی از گیاهان که در وسط آنها دایره ای از گلهای زرد و در کنارشان اشعه ای از گلهای رنگین است مانند گل آفتاب گردان. (دایرهالمعارف فارسی).

فرهنگ فارسی هوشیار

منظومه

منظومه در فارسسی مونث منظوم: بنگرید به منظوم (اسم) مونث منظوم جمع: منظومات


فیزیک خورشیدی

گیتیک خورشیدی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

منظومه شمسی

کهکشان خورشیدی، کهکشان خورشیدی، مهر سامان

کلمات بیگانه به فارسی

منظومه شمسی

کهکشان خورشیدی

مترادف و متضاد زبان فارسی

منظومه

سیستم، مجموعه سیارات، حکایت منظوم

معادل ابجد

از سیارک‌های بزرگ منظومه خورشیدی

2715

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری