معنی از شاخه هاى ریاضیات عالى

فارسی به عربی

ریاضیات

ریاضیات

عربی به فارسی

ریاضیات

ریاضیات , علوم ریاضی , علوم دقیقه

لغت نامه دهخدا

ریاضیات

ریاضیات. [ضی یا] (ع اِ) ج ِ ریاضی. علوم ریاضی. علوم استخراج نتایج منطقی دستگاههای اصول موضوعه. (از دائره المعارف فارسی). و برای اطلاع از دستگاههای اصول موضوعه رجوع به دائرهالمعارف فارسی و ریاضی شود.


شاخه شاخه کردن

شاخه شاخه کردن. [خ َ / خ ِخ َ / خ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) به شاخه ها منقسم کردن.


شاخه شاخه شدن

شاخه شاخه شدن. [خ َ / خ ِ خ َ / خ ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) تشعب. انشعاب.


شاخه

شاخه. [خ َ / خ ِ] (اِ) شاخ درخت. (ناظم الاطباء). فرع. غصن. شاخ. فنن. شغه. شغ. || شعبه. (ناظم الاطباء): شاخه ٔ رود. شاخه ٔ چهل چراغ یک شعبه از چهل چراغ. || فروع و جزئیات: ولیکن دانشومندان اندر شاخه های فقه روز از سپیده دمیدن دارند. (مقدمه ٔ التفهیم چ جلال همائی ص قسط و همین کتاب ص 69). || قرن و شاخ حیوان. جام شرابخواری که بشکل شاخ بود. || شراب آمیخته ٔ با گلاب. (ناظم الاطباء). || شاخ که مشک زباد را در آن نهاده میفروخته اند:
آبی چو یکی کیسگکی از خز زرد است
در کیسه یکی بیضه ٔ کافور کلان است.
واندر دله ٔ بیضه ٔ کافور رباحی
ده نافه و ده شاخگک مشک نهان است.
منوچهری.
|| صلیب. غل. (ناظم الاطباء).
- شاخه ٔ ریحان، طاقه ٔ ریحان. (ناظم الاطباء).
- دوشاخه، سه شاخه و قس علی هذا بمعنی دو شعبه مانند چوب دوشاخه. (فرهنگ نظام).
- || دوشاخه، جزوی از دو چرخه ٔ پایی که حرکت فرمان را به چرخ جلو منتقل میسازد. رجوع به دو شاخه شود.
- سرشاخه، شاخه ٔ رأس درخت. قله ٔ درخت. رجوع به شاخ شود.

واژه پیشنهادی

فارسی به آلمانی

ریاضیات

Mathematik (f)

معادل ابجد

از شاخه هاى ریاضیات عالى

2443

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری