معنی از شعرای آزادیخواه

لغت نامه دهخدا

آزادیخواه

آزادیخواه. [خوا / خا] (نف مرکب) طرفدار حکومت آزاد. آزادی طلب.


شعرای غموص

شعرای غموص. [ش ِ ی ِغ َ] (اِخ) شعرای غمیصاء. شعرای شامی. (از مهذب الاسماء) (از یادداشت مؤلف). رجوع به شعرای شامی شود.


شعرای غمیصاء

شعرای غمیصاء. [ش ِ ی ِ غ ُ م َ] (اِخ) شعرای شامی. (از جهان دانش) (مفاتیح). رجوع به شعرای شامی شود.


شعرای شامیه

شعرای شامیه. [ش ِ ی ِ می ی َ] (اِخ) شعرای شامی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعرای شامی و شِعْری ̍ شود.


شعرای یمانیه

شعرای یمانیه. [ش ِ ی ِ ی َ نی ی َ] (اِخ) شعرای یمانی. (یادداشت مؤلف).


شعرای عبور

شعرای عبور. [ش ِ ی ِ ع َ] (اِخ) نام دیگر شعرای یمانی است. (از جهان دانش). شعرای یمانیه. کلب اصغر. کلب مقدم. (یادداشت مؤلف).


شعرای یمانی

شعرای یمانی. [ش ِی ِ ی َ] (اِخ) کوکبی است روشن از قدر اول در صورت فلکی کلب اکبر، و آنرا شعرای عَبور نیز نامند. (از جهان دانش). آن بزرگ روشن که بر دهان کلب الجبار است او را شعرای یمانی خوانند... و نیز عَبور خوانند ای گذرنده. (التفهیم). نام درخشان ترین ثوابت آسمان ماست که در هر ثانیه از 18 تا 22 میل از منظومه ٔ شمسی دور میشود و در زمان بطلمیوس رنگ آن چون مریخ سرخ بوده و اینک سپیدی است که به کبودی زند و آنرا شعرای عَبور نیز خوانند. شعری العبور. تشتر. شعری الیمانیه. نهر. (از یادداشت مؤلف). ستاره ای است روشن که به طرف جنوب تابد و چون یمن به طرف جنوب غرب واقع است لذا به یمن نسبت کرده اند و بعضی نوشته اند که غروب او بر طرف یمن باشد و بعضی نوشته اند که شعرای یمانی سهیل را گویند و این خطاست. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). و رجوع به شِعْری ̍ شود.

فرهنگ معین

آزادیخواه

(خا) (ص فا.) آزادی طلب، دوستدار آز ادی، طرفدار آزادی.

فرهنگ فارسی هوشیار

آزادیخواه

طرفذار حکومت آزاد، آزادی طلب

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

برده آزادیخواه

اسپارتاکوس

معادل ابجد

از شعرای آزادیخواه

1224

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری