معنی از طبقات دوزخ

حل جدول

فرهنگ فارسی آزاد

طبقات

طَبَقات، نام چندین کتاب مشهور است از جمله «طَبَقات الصُّوفَیَّه» تألیف عبدالرحمن محمد بن حسین سُلَّمی (412-325) است که طَبَقات خواجه عبدالله انصاری هم بر مبنای همین کتاب است و نَفَحاتُ الْاُنْس جامی هم بر مبنای طَبَقات انصاری «طَبَقاتُ الاَطِّباء والحکما و طَبَقاتُ الاُمم و طَبَقاتُ الشُعَراء و طبقات الحُفّاظ و طبقات محمود شاهی و طبقات ناصری از دیگر طبقات مشهور می باشند

لغت نامه دهخدا

دوزخ

دوزخ. [زَ] (اِ) جهنم. (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف). نقیض بهشت و نام درکات سبعه ٔ آن چنین است: 1- جهنم، جای اهل کبایر که بی توبه مرده اند. 2- لظی، جای ستاره پرستان. 3- حطمه، جای بت پرستان. 4- سعیر؛ مکان ابلیس و متتابعان او. 5- سقر، جای ترسایان. 6- جحیم، محل مشرکان. 7- هاویه، منزل منافقان وزندیقان و کفار. (از آنندراج). جای عذاب کافران. (شرفنامه ٔ منیری) (از برهان). در آیین زردشتی، جایی است در جهان دیگر که در آنجا گناهکاران جزای کارهای بدخود بینند، و آن محلی است سخت عمیق همچون چاهی بسیار تاریک و سرد دارای دمه و متعفن و جانوران موذی که کوچکترین آنها به بلندی کوه است به تنبیه روان بدکاران مشغولند. تشنگی، گرسنگی، نگونسار آویخته شدن، میخ چوبین بر چشم فرورفتن، پستان (زن) بر تنور گرم چسبیدن، به پستان آویخته شدن، زبان بریده شدن و غیره از انواع شکنجه ٔ دوزخیان است. دوزخ معادل جهنم است به اعتقاد مسلمانان، و آن محلی است پر از آتش و مملو از جانوران موذی که گناهکاران را در آنجا بسزای اعمال خود رسانند. (از دایره المعارف فارسی). مقابل بهشت. جهنم و سقر. محل گناهکاران و مشرکان در آن عالم. (ناظم الاطباء). در آیین زردشت برای دوزخ سه طبقه قائل شده اند. روان گناهکار پس از رسیدن به سر پل چنوت (صراط) در گام اول به دژمت (پندار بد) در گام دوم به دژوخت (گفتار بد) و در گام سوم به دژورشت (کردار بد) داخل شود، سپس از این مهالک گذشته به فضای تیرگی بی پایان درآید و در آنجاست دوژنگه، یعنی جهان زشت که درفارسی دوزخ شده است. (از یشتها ج 2 ص 170). هاویه. (مجمل اللغه). حنابیر. موبق. زقر. عجوز. فلق. لَظی ̍.نهابر. (منتهی الارب). جهنم. حطمه. سقر. سعیر. هاویه. (منتهی الارب) (دهار). زبانیه. (دهار):
مکن خویشتن از ره راست گم
که خود را به دوزخ بری بافدم.
رودکی.
و هر گه که تیره بگردد جهان
بسوزد چو دوزخ شود بادغر.
خسروی.
هر آن کس که پیش من آید به جنگ
نبیند به جز دوزخ و گور تنگ.
فردوسی.
بهشت است و هم دوزخ و رستخیز
ز ننگ و ز بد نیست ما را گریز.
فردوسی.
همان زشت شد خوب و شد خوب زشت
شده راه دوزخ پدید از بهشت.
فردوسی.
به پاسخ چنین گفت با شهریار
که دوزخ مرازین سخن گشت خوار.
فردوسی.
برین نیز هم خشم یزدان بود
روانت به دوزخ به زندان بود.
فردوسی.
زمین او چو دوزخ و ز تفشان
چو موی زنگیان شده گیای او.
منوچهری.
وگر اجزای جودش را گذر باشد به دوزخ بر
گلاب و شهد گرداند حمیمش را و غساقش.
منوچهری.
به بلخ اندر به سنگی برنوشته ست
که دوزخ عاشقان را چون بهشت است.
(ویس و رامین).
هر کس که آن را از فلک و کواکب و بروج داند... جای وی دوزخ بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93).
گر آتش نمودی به دارنده راه
نبودی به دوزخ درش جایگاه.
اسدی.
در فردوس به انگشتک طاعت زن
برمزن مشت معاصی به در دوزخ.
ناصرخسرو.
هل تا بکشد به مکر زی دوزخ
دیو از پی خویشتن لگامش را.
ناصرخسرو.
گر بترسی ز تافته دوزخ
از ره طاعت خدای متاب.
ناصرخسرو.
چون دوزخی گر ابر سیاه وپرآتش است
زو بوستان چرا که بهشتی لقا شده ست.
ناصرخسرو.
دود دوزخ نبیند آنچه سخی
بوی جنت نیابد آنچه بخیل.
ناصرخسرو.
هرکش امروز قبله مطبخ شد
دان که فرداش جای دوزخ شد.
سنایی.
گردون نگری ز قد فرسوده ٔ ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ٔ ماست
گر سمرقند جنت دنیاست
بی تو دوزخ بود سمرقندم.
سوزنی.
یکی دوزخی باشدی سهمناک
که دوزخ از آسیب آن باشدی.
انوری.
بر سر دوزخت کند حور بهشت مالکی
در بر آتشت کند حوت فلک سمندری.
خاقانی.
روان صاحب الاعراف موقوف است تا محشر
میان جنت و دوزخ که تا رایت چه فرماید.
خاقانی.
جنت ز شرم طلعت او گشته خاربست
دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان.
خاقانی.
عشق آتشی است کاَّتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا.
خاقانی.
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ٔ ماست
فردوس دری ز وقت آسوده ٔ ماست.
خیام.
در درکات دوزخ... معذب می دارند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص).
آتش صبحی که در این مطبخ است
نیم شراری ز تف دوزخ است.
نظامی.
نشسته گوهری در بیضه ٔ سنگ
بهشتی پیکری در دوزخ تنگ.
نظامی.
زآتش دوزخ که چنان غالب است
بوی نبی شحنه ٔ بوطالب است.
نظامی.
گفت می خواهد خدا ایمان تو
تا رهد از دست دوزخ جان تو.
مولوی.
گفتش ای جان صعب تر خشم خدا
که از آن دوزخ همی لرزد چوما.
مولوی.
بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل
با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر.
سعدی.
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است.
سعدی.
مگر کاین سیه نامه ٔ بی صفا
به دوزخ رود لعنتش از قفا.
سعدی (بوستان).
بگفت ای پسر قصه بر من مخوان
به دوزخ در افتادم از نردبان.
سعدی (بوستان).
زن بد در سرای مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او.
سعدی (گلستان).
- دوزخ پیش کسی آوردن، مشکلات و دشواریهای بسیار بر او عرضه کردن:
چون برون آیم از این پرسم از حال و ز کار
دوزخی پیش من آرند پر از دود سیاه.
فرخی.
- هفت دوزخ، طبقات سبعه ٔ دوزخ که عبارتند از: جهنم، لظی، حطمه، سعیر، سقر، جحیم، هاویه. (از غیاث):
باکش ز هفت دوزخ سوزان نی
زهرا چو هست یار و مددکارش.
ناصرخسرو.
در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان
ویل لهم عقیله ٔ من بس عقابشان.
خاقانی.
کز یک دم خویش هفت دوزخ
در جنب نه آسمان نهادم.
عطار.
|| محل عذاب. (ناظم الاطباء). جای دودناک و دودزده ٔ تیره. (آنندراج) (انجمن آرا).
- دوزخ گوگرد، جایی که بر اثر سوختن گوگرد تیره و تاریک و دودناک شده است:
دوزخ گوگرد شد این تیره دست
ای خنک آن کس که سبک تر گذشت.
نظامی.
|| اخلاق زشت. (آنندراج) (انجمن آرا). || رشک و حسد و رقابت. (ناظم الاطباء). || رنج. (برهان). سختی و درشتی و رنج. (لغت محلی شوشتر) (ناظم الاطباء). || شکم. || مصاحب و رفیق بد. (ناظم الاطباء). کنایه از صحبت ناجنس نزد عشاق. (لغت محلی شوشتر) (از برهان). || در لهجه ٔ امروز آذربایجان [خلخال] دام مخصوصی را گویند که برای شکار پرندگان تعبیه کنند.


طبقات

طبقات.[طَ ب َ] (ع اِ) ج ِ طبقه. مراتب. درجات. پایه ها. جماعتی از مردمان. (تاریخ بیهقی): طبقات الناس، اجناس مختلفه از مردم. (منتهی الارب). گروه ها. دسته ها: و ندیدم او را [بوالعسکر] هیچوقت در مجلس سلطان بخوردن شراب و بچوگان و دیگر چیزها، چنانکه ابوطاهر سیمجوری و طبقات ایشان را دیدم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 243). و سراهنگان و طبقات لشکر را همچون بندگان درم خریده داشتندی. (فارسنامه ابن البلخی ص 43).
اهل بغداد را زنان بینی
طبقات طبق زنان بینی.
خاقانی.
طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعه ٔ او یازیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 279). تاش آن صلات و مبرات بر طبقات لشکر خویش هزینه کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 67). || بر کتبی اطلاق میشود که در آنها ترجمه ٔ احوال عالمان و حکیمان و فقیهان و شاعران و پزشکان و محدثان و جز آنان باشد. جرجی زیدان مینویسد: علما برای تحقیق مسائل علوم قرآن وحدیث و نحو و ادب ناگزیر شدند که به بحث در اسانید آنها بپردازند و احادیث یا مسائل ضعیف را از متین بازشناسند و این هدف آنان را به تحقیق درباره ٔ راویان اسانید و ترجمه ٔ احوال آنان برانگیخت تا آنجا که یکی از شرایط اجتهاد در فقه را معرفت اخبار درباره ٔ متون و اسانید احادیث قرار دادند، چنانکه فقیه باید به احوال ناقلان و راویان احاطه داشته باشد و عدول و ثقات و مطعون و مردود از هم بازشناسد و بوقایع مخصوص آنها آگاهی یابد از این رو راویان هر فنی را بطبقاتی تقسیم کردند و در نتیجه، بترجمه ٔ احوال طبقاتی، مانند عالمان و ادیبان و فقیهان و نحویان دست یازیدند و از جمله ٔ آنها میتوان طبقات شاعران و ادیبان و نحویان و فقیهان و شجاعان و محدثان و لغوی دانان و مفسران و حافظان و متکلمان و نسب شناسان و پزشکان و حتی ندیمان و مغنیان و جز آنان را نام برد. و درباره ٔ هر یک کتابی تألیف کردند... و قدیمترین کتب طبقات که ما بدان دست یافته ایم کتاب طبقات صحابه تألیف محمدبن سعید معروف به واقدی است. متوفی بسال 230 هَ. ق. و آن کتاب بزرگی است که چه بسامشتمل بر ده و اند مجلد باشد و در آن تراجم احوال صحابه و تابعین و خلفا تا روزگار مؤلف آمده است. و مجلدات این کتاب در کتابخانه های جهان پراکنده است، از آنجمله جلد دوم آن در کتابخانه ٔ خدیوی مصر موجود است و هنگامی که ما به نوشتن این سطور مشغول بودیم، اطلاع یافتم که یک انجمن علمی آلمانی بطبع آن اهتمام ورزیده و جلد اول آن منتشر شده است. از آن پس طبقات الشعرا تألیف ابن قتیبه متوفی بسال 276 هَ. ق. امسال در لیدن به اهتمام استاد دکویه خاورشناس نامور هلندی چاپ شده است. آنگاه مؤلفان به تألیف طبقات بسیاری در ازمنه ٔ مختلف پرداختند و کتب تراجم بزرگی در این باره استخراج کردند، مانند وفیات الاعیان در وفیات و فوات الوفیات و جز اینها. (از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان چ مصر ج 3 ص 89). گذشته از اینها کتب معروف دیگری نیز درباره ٔ طبقات به فارسی و عربی تألیف و انتشار یافته است، مانند: طبقات الاطبا تألیف ابن اصیبعه و طبقات الشافعیه تألیف عبدالرحیم الاسنوی و طبقات الشیعه تألیف سیدعلیخان کبیر موسوم به الدرجات الرفیعه و طبقات ناصری تألیف منهاج الدین سراج و طبقات النحاه تألیف ابن الازرق و طبقات النحاه تألیف عبدالرحمن جلال الدین قرطبی و غیره.


خازن دوزخ

خازن دوزخ. [زِ ن ِ زَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مالک دوزخ. کلیددار دوزخ. خزینه دار دوزخ.


طبقات جنان

طبقات جنان. [طَ ب َ ت ِ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) از طبقات عالم مثال است.رجوع به طبقات عالم مثال و حکمت اشراق ص 243 شود.


هفت دوزخ

هفت دوزخ. [هََ زَ] (اِخ) گویند که دوزخ یکی است مگر طبقات هفت دارد، و اسامی هفت طبقه این است: سقر، سعیر، لظی، حطمه، جحیم، جهنم، هاویه که از همه اسفل است. (از غیاث):
باکش ز هفت دوزخ سوزان نی
زهرا چو هست یار و مددکارش.
ناصرخسرو.

تعبیر خواب

دوزخ

اگر کسی بیند در دوزخ شد و بیرون نیامد، دلیل کند که عاصی و بدکار است و توبه باید کند و به سوی حق تعالی بازگردد، زیرا اجلش نزدیک است. اگر توبه نکند، بیم آن باشد که به کافری بمیرد. اگر بیند دوزخ را و از آن رنجی و گزندی به تن او نرسید، دلیل که در رنج و غم دنیا گرفتار شود وبه آخر سلامتی یابد. اگر بیند در دوزخ رفت و ندانست کِی بدانجا رفت، پیوسته در جهان مدبر و مخذول و تنگ روزی باشد. اگر بیند که طعام و شراب آنجا می خورد و در آتش می سوخت، دلیل که در جهان کردار بد می کند و در آخرت بلای او بود. اگر بیند فرشته موی پیشانی وی بگرفت و به دوزخ رفت، دلیل که به گناه کردن بمیرد. اگر بیند از غذای دورخ چیزی بخورد، مانند زقوم، دلیل است که به علم باطل و مجهول مشغول شود، که آن علم وبال او بود، یا خون ناحق کند. اگر بیند شمشیر کشید و به دوزخ رفت، دلیل که سخن فحش و منکر گوید. اگر بیند آتش دوزخ همی خورد، دلیل است که مال یتیمان خورد. اگر بیند که آتش نزدیک دوزخ می افروخت، دلیل که او را کاری صعب پیش آید، از جهت پادشاهی. جابر مغربی گوید: اگر بیند او را کشان کشان به دوزخ بردند، دلیل که عاقبت او به کفر کشد. اگر بیند بانگ آتش دوزخ می شنید دلیل که هیبت و سیاست پادشاه بدو رسد. اگر بیند که در نزدیک دوزخ قرار گرفت دلیل که جهان بر وی دشوار شود. - محمد بن سیرین

دیدن دوزخ به خواب شش وجه است. اول: خشم گرفتن خدای تعالی بر وی. دوم: مبتلا شدن به گناه. سوم: جور سلطان ستمگر. چهارم: رنج و مصیبت. پنجم: خذلان. ششم: مال یتیمان و ربا خوردن. - امام جعفر صادق علیه السلام

فرهنگ فارسی هوشیار

طبقات

جمع طبقه، مراتب، درجات، پایه ها


دوزخ

جهنم، به عقیده ادیان جهنم جای اهل کبایر که بی توبه مرده اند میباشد


طبقات جحیم

اشکوب های دوزخ

فرهنگ معین

دوزخ

(زَ) [په.] (اِمر.) جهنم.

فارسی به ایتالیایی

دوزخ

inferno

فارسی به آلمانی

دوزخ

Hölle (f)

معادل ابجد

از طبقات دوزخ

1137

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری