معنی از قصیده سرایان زبان فارسی

لغت نامه دهخدا

فارسی زبان

فارسی زبان. [زَ] (ص مرکب) آنکه فارسی تکلم کند. رجوع به فارسی و فارسی خوان شود.


سرایان

سرایان. [س َ] (نف، ق) خوانندگی وگویندگی. (برهان) (آنندراج). سَراینده:
چو بلبل سرایان چو گل تازه روی
زشوخی درافکنده غلغل به کوی.
سعدی.
|| نغمه سرائی کنان. (برهان) (آنندراج). در حال سَراییدن:
به مسجد درآمد سرایان و مست
می اندر سر و ساتگینی بدست.
سعدی.

سرایان. [س َ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان فردوس که در جنوب خاوری فردوس واقع و محدود است از طرف خاور به دهستان نیم بلوک، از باختر و جنوب به دهستان سه قلعه و از شمال به دهستان مصعبی. این دهستان از سه آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آن 3348 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

سرایان. [س َ] (اِخ) قصبه ٔ مرکز دهستان بخش حومه ٔ شهرستان فردوس. دارای 3246 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، زعفران، پنبه، زیره و باغات و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. مزارع انجیربر، زاهد جلال، کلاته ٔ محمد عبداﷲ، کلاته ٔ یوسف شاه ولی، کلاته ٔموسی جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام جائی است در خراسان. (برهان) (آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی زبان

(صفت) آنکه به زبان فارسی تکلم کند.

فارسی به عربی

قصیده

قصیده

فارسی به ایتالیایی

نام های ایرانی

قصیده

دخترانه، نام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی

فرهنگ معین

قصیده

(قَ دَ یا دِ) [ع. قصیده] (اِ.) نوعی شعر بلند که دو مصرع بیت اوّل با مصرع های دوم دیگر ابیات هم قافیه است و بیشتر برای بیان مدح و یا ذم و وعظ و حکمت به کار گرفته می شود. ج. قصاید.


سرایان

(سَ) (ص فا.) سراینده، در حال سرودن.

معادل ابجد

از قصیده سرایان زبان فارسی

950

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری