معنی از لوازم رفت و روب

لغت نامه دهخدا

رفت و روب

رفت و روب. [رُ ت ُ] (مص مرخم، اِ مرکب) روفتن. روبیدن. جاروب کردن. (فرهنگ فارسی معین). رفت و رو. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف):
اهل بینش ز صفا ساختگی نشناسد
خانه ٔ چشم چه محتاج به رفت و روب است.
خان آرزو (از آنندراج).
رجوع به رفت و رو و رفت و روی شود.
- دایره ٔ رفت و روب، دایره ٔ تنظیف و تسطیح. (لغات فرهنگستان). در سازمان شهرداری نام دایره ای که به کار روفتن و صاف کردن کوچه ها و خیابانها پردازد. دایره ٔ تنظیف. (یادداشت مؤلف). شعبه ای ازشهرداری که به امر نظافت خیابانها رسیدگی کند. (فرهنگ فارسی معین).
|| جاروب. (از شعوری ج 2 ورق 21). رجوع به رفت و روشود.


روب

روب. (اِمص) روفتن. (ناظم الاطباء). روبیدن: رفت و روب. || (نف مرخم) روبنده. (ناظم الاطباء). با کلمات دیگر ترکیب می یابد و معنی اسم فاعلی از آن اراده می شود: پاروب. جاروب. خاشه روب. خانه روب. لاروب. || (ن مف مرخم) روفته شده. خاک روب، یعنی خاک روفته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به رُفتن و روفتن شود.

روب. [] (اِخ) از ممالکی بود که مجاور سرحدات شرقی و شمالی ایران بود و نام عام امرای آنجا را روب خان می گفتند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ص 524 شود.

روب. (هندی، اِ) نقره. ابوریحان بیرونی در الجماهر در فصلی بعنوان «فی ذکرالفضه» آرد: هی [یعنی سیم یا نقره] بالرومیه ارجوسا و بالسریانیه سیما و بالفارسیه سیم و بالترکیه کمس (= گمش) و بالهندیه روب - انتهی. روپه. رجوع به روپه شود.

روب. (اِخ) دهی است به بلخ. (منتهی الارب). رؤب. رجوع به رؤب شود.

روب. (اِ) رُب ّ. رجوع به رُب ّ شود: عکرمه گفت: مَن ّ چیزی بود مانند روبی سطبر. (تفسیر ابوالفتوح رازی).

روب. [رَ] (ع مص) ماست شدن. (مصادر زوزنی). راب َ اللبن ُ روباً؛ خفت شیر و جغرات شد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غلظت یافتن و رسیدن شیر. (از معجم متن اللغه). ماست شدن شیر. کلچیدن. رُؤوب. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). و رجوع به رُؤوب شود. || سرگشته و شوریده رای و مست گردیدن از خواب و جز آن. (منتهی الارب). متحیر شدن. (از اقرب الموارد). || سست شدن از سیری شکم یا از غلبه ٔ خواب یا گران جسم و گرانجان و بسته خاطر برخاستن. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). رائب نعت است ازآن. (منتهی الارب). رائب و اَرْوَب و رَوْبان نعت مذکر، و رائبه نعت مؤنث آن است. (از معجم متن اللغه). || مانده شدن. (منتهی الارب). مانده و کسل شدن. (از معجم متن اللغه). || دروغ گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). || راب َ دَمُه ُ روباً؛ نزدیک هلاک رسید. (منتهی الارب). هنگام مرگ کسی فرارسیدن. (از معجم متن اللغه). || درهم شدن کار و خرد و رأی کسی. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). || آمیختن، و در حدیث است که: لا شوب و لا روب فی البیع و الشراء؛ ای لا غش و لا تخلیط. (از منتهی الارب) (ازلسان العرب) (از معجم متن اللغه)، یعنی غش و تخلیط در خرید و فروش نیست. || اصلاح کردن. (از معجم متن اللغه). || (اِ) شیر خفته یا مسکه برآورده. (از منتهی الارب). شیر ماست شده که کره ٔ آن را بیرون آورند. و گویند: «ما عنده شوب و لا روب »؛ و از شوب عسل و از روب شیر ماست شده را اراده کنند و گویند شوب، شوربا و روب، شیر است. (از اقرب الموارد).


روفت روب

روفت روب. (اِمص مرکب) رفت روب. رفت وروب. رفت ورو. رجوع به مترادفات کلمه و رفتن و روفتن شود.


رفت

رفت. [رُ] (مص مرخم، اِمص) عمل رفتن:
رفت و روب. (یادداشت مؤلف). جاروب کردن.
- آب رفت، ته نشین آب رودخانه ها. رجوع به آب رفت شود.


رفته روب

رفته روب. [رُ ت َ / ت ِ] (مص مرخم، اِ مرکب) تداولی از رفت و روب. کناسه و جاروب کردن. رجوع به رفت و رو شود. || جاروب. (ناظم الاطباء).


رفت و روی

رفت و روی. [رُ ت ُ] (مص مرخم، اِ مرکب) یا رفت و رو. رفت و روب. (فرهنگ فارسی معین): سه چیز به شما میراث گذاشتیم رفت و روی و شست و شوی، و گفت و گوی. (تذکره الاولیاء ج 2 ص 335). رجوع به رفت و رو و رفت و روب شود.


رفت و رو

رفت و رو. [رُ ت ُ] (مص مرخم، اِ مرکب) رفت و روی. رفت و روب. رجوع به رفت و روی شود. || جاروب. (ناظم الاطباء). || خاشاکی که از رفتن خانه حاصل شود. صاحب السامی فی الاسامی میگوید: الحصاله و الخمامه؛ رفت و روی خرمن. (یادداشت مؤلف). || جاروب کردن. (از ناظم الاطباء). رفت و روب. جاروب کردن. پاکیزه کردن. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف).
- رفت و رو کردن، جاروب کردن. پاکیزه کردن. رفتن. روبیدن:
ما جوی شیر و قصر زبرجد گذاشتیم
ساقی بگو که میکده را رفت و رو کنند.
بابافغانی شیرازی (از آنندراج).
رجوع به رفت و روب و رفت و روی شود. || غارت کردن را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر).

فرهنگ فارسی هوشیار

رفت و روب

(مصدر) روفتن روبیدن جارو کردن. یا اداره (دایره) رفت و روب شعبه ای از اداره شهرداری که بامر نظافت خیابانها و کوچه ها رسیدگی کند.

حل جدول

واژه پیشنهادی

رفت و روب

جارو کشیدن

معادل ابجد

از لوازم رفت و روب

986

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری