معنی از مفاخر موسیقی ایران

لغت نامه دهخدا

مفاخر

مفاخر. [م َ خ ِ](ع اِ) ج ِ مفخره.(اقرب الموارد). ج ِ مفخره و مفخر.(ناظم الاطباء). مآثر. مکارم.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
مفاخر ملکان زمانه از لقب است
بدوست باز همیشه مفاخر القاب.
مسعودسعد.
سیرت پادشاهان این دولت طراز محاسن عالم و جمال مفاخر بنی آدم شده.(کلیله و دمنه).و آن دریای زاخر مفاخر را... از مخاطره ٔ دریا که قصد آن دارد نگاه دار.(منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 33). و قلاید مفاخر و عقود مآثر به ثنا و وسایط دعا می طرازد.(منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 165). از مفاخر ابونصر میکالی دو پسر بودند که هر یک کوکبی بود در سماءسیادت.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 279). به مآثر و مفاخر و معالی و معانی ایشان متخلق شده.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 280). از انوار مآثر و مفاخر او بهره ٔ تمام یافته.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 435). علی الحقیقه مفاخر و مآثر آن پادشاه ولی سیرت فریشته صفت بیش از آن است که عشر عشیر آن در صدر کتابی... شرح توان داد.(المعجم چ دانشگاه ص 20). جمعی از یاران... اشارتی راندند که برای تخلید مآثر گزیده و تأیید مفاخر پسندیده ٔ پادشاه وقت... تاریخی می باید راند.(جهانگشای جوینی ج 1 ص 3).
بر ارتکاب مآثر جبلتش مجبول
بر اکتساب مفاخر طبیعتش مفطور.
جامی.

مفاخر. [م ُ خ ِ](ع ص) فخرکننده.(ناظم الاطباء).


موسیقی

موسیقی. (معرب، اِ) علم تألیف لحون. فن تألیف الحان. (مفاتیح). علم ادوار. علم نغمات. علمی است که بدان احوال نغمات و ازمنه ٔ آن توان دانست. به عبارت دیگر، موسیقی دو فن است فن اول از او ملایمت نغمات معلوم شود و آن را فن الحان گویند و از فن دویم اوزان ازمنه معلوم گردد و آن را فن ایقاع خوانند. (از خلاصهالافکار فی معرفهالادوار شهاب صیرفی). موسیقی از ایران به عرب و از آنجا به زمان حکم بن هشام به توسط زرقون [زرگون] و عیون به اندلس و از اندلس به دیگر قسمتهای اروپا نقل شد. (نفح الطیب ج 1 ص 753). صنعت آهنگها و نغمات. دانش سازها و آوازها. غنا. خنیا. ترکیب اصوات به صورت گوشنواز. علم الحان و آن یک قسمت از اقسام چهارگانه علوم ریاضی قدماست. ارسطو موسیقی را یکی از شعب ریاضی برشمرده و فلاسفه ٔ اسلامی نیز رای او را پذیرفته اند؛ ولی از جهت مسلم و تغییر ناپذیر نبودن همه ٔ قواعد و اصول آن مانند علوم ریاضی، آن راهنر نیز محسوب داشته اند. (از یادداشت مؤلف). عبارت است از معرفت احوال الحان و آنچه التیام الحان بدان کامل شود. (از نفائس الفنون). موسقی. (ناظم الاطباء). فرمود تا کتابی تصنیف کنم به پارسی دری در... علم موسیقی و باز نمودن سبب ساز و ناساز آوازها و نهاد لحنها. (دانشنامه ٔ علایی).
گهی اقسام موسیقی که هرکس
پدید آورد بر الحان پیکر.
ناصرخسرو.
ز موسیقی آورد سازی برون
که آن را نشد کس جز او رهنمون.
نظامی.
سعدیا تا کی سخن در علم موسیقی رود
گوش جان باید که معلومش کنی اسرار دل.
سعدی.
مطربی می گفت با خسرو که ای گنج سخن
علم موسیقی ز علم شعر نیکوتربود.
امیرخسرو دهلوی.
و رجوع به ماده ٔ آهنگ و لحن و نیز ایران باستان ج 1 ص 103 و کشف الظنون و مرآهالخیال و یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 162 و حکمت اشراق ص 204 شود.
- الحان موسیقی سرای، آهنگ موسیقی سراینده. سراینده ٔ آهنگهای موسیقی. نوازنده ٔ سازهای موسیقی. (از یادداشت مؤلف):
داودصوت، انده زدای، الحان موسیقی سرای
ادریس دم صنعت نمای اعجاز پیدا داشته.
خاقانی.

موسیقی. (اِخ) جمال الدین محمودبن عبدالاربلی ادیب معاصر ابن خلکان و در هنر موسیقی و جز آن سخت استاد بوده است. (از ابن خلکان ج 1 ص 148).

فرهنگ معین

مفاخر

(مَ خِ) [ع.] (اِ.) آنچه باعث فخر است. جِ مفخره.

فرهنگ عمید

مفاخر

مفخره

مترادف و متضاد زبان فارسی

مفاخر

مفخره‌ها، مایه‌های‌افتخار

فرهنگ فارسی هوشیار

مفاخر

جمع مفخره، ماثر، مکارم

فرهنگ فارسی آزاد

مفاخر

مَفاخِر، اعمال پسندیده، مَکارِم، مایه های فخر (مفرد: مِفخَرَه)،

فارسی به عربی

موسیقی

موسیقی

عربی به فارسی

موسیقی

موزیک , موسیقی , اهنگ , خنیا , رامشگری

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

از مفاخر موسیقی ایران

1417

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری