معنی از نرمافزارهای ارتباطی بود
حل جدول
وایبر
از نرمافزارهای ارتباطی
وایبر
ارتباطی لولهها
زانویی
وسیله ارتباطی
تلفن ، تلگراف ، موبایل ، رادیو ، تلویزیون ، روزنامه، رسانه، تلکس، فکس
آیکنهای ارتباطی
استیکر
راه ارتباطی
پل، تلفن، تلگرام، مورس، جاده
لغت نامه دهخدا
ارتباطی. [اِ ت ِ] (ص نسبی) منسوب به ارتباط. || پیوندگاهی.
بود
بود. (مص مرخم، اِمص) بودن.وجود. (فرهنگ فارسی معین). هستی. (شرفنامه ٔ منیری).موجود چنانچه معدوم، نابود. (آنندراج):
چو اندیشه ٔبود گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز.
فردوسی.
چون همی بود ما بفرساید
بودنی از چه می پدید آید.
ناصرخسرو.
جان و دل را ازمن آن جانان دلبر درربود
بودمن نابود کرد و یاد من نسیان گرفت.
سوزنی.
ازحادثات در صف آن صوفیان گریز
کز بود غمگنند و ز نابود شادمان.
خاقانی.
داریم درد فرقت یاران گمان مبر
کاندوه بود یا غم نابود می بریم.
خاقانی.
همه بود را هست او ناگزیر
ببود کس او نیست نسبت پذیر.
نظامی.
همه بودی از بود او هست تام
تمام اوست دیگر همه ناتمام.
نظامی.
گامی از بود خود فراتر شد
تا خداوندیش میسر شد.
نظامی (هفت پیکر ص 13).
- بود و نابود، وجود و عدم. (ناظم الاطباء):
مرد را فرد و ممتحن بگذاشت
بود و نابود او یکی پنداشت.
سنایی.
- || دارایی و تنگدستی و غنا. (ناظم الاطباء).
- || هر چیز موجود و حاضر. (ناظم الاطباء).
- || هر چیز آینده. (ناظم الاطباء).
- بود و نبود، دارایی و ثروت و مال و آنچه میتواند وجود داشته باشد: بود و نبود او همین یک خانه بود.
- || وجود و عدم. (آنندراج). هستی و نیستی: بود و نبودش یکسان است:
از سرگذشت و بود و نبود همه جهان
دیوان عنصریست ز محمود یادگار.
سوزنی.
مر پرتو را احاطه نتواند شمع
هر چند که باشدش از او بود و نبود.
علی اکبردهخدا.
|| هستی. مال. (فرهنگ فارسی معین):
باد ما و بود ما از داد تست
هستی ما جمله از ایجادتست.
مولوی.
به اندازه ٔ بودباید نمود
خجالت نبرد آنکه ننمود، بود.
سعدی.
|| پود. حراق. خف. بد. پد. پیفه. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به پیفه شود.
بود. [ب َ] (ع مص) (از «ب ی د») هلاک گردیدن. (منتهی الارب).
بود. [ب َ] (ع اِ) چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
فرهنگ فارسی هوشیار
پیوندی پیوستک (صفت) منسوب به ارتباط آنچه بستگی به ارتباط داشته باشد، پیوندگاهی. یا وسایل ارتباطی. وسیله هایی که میان دو نقطه یا میان دو کس ارتباط و پیوند برقرار میکند.
وسائل ارتباطی
پیوند افزارها
فاصله ارتباطی
بازه ی همدوسی
فرهنگ معین
منسوب به ارتباط، آن چه که بستگی به ارتباط داشته باشد، ویژگی آن چه که با آن ارتباط برقرار می شود. [خوانش: (~.) [ع.] (ص نسب.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
رسانشی
معادل ابجد
1238