معنی از واژه‌های ادبی تعلیل و علت آوردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

تعلیل

علت‌یابی، ذکر علت، علت‌اندیشی، بهانه‌تراشی، تعلل، دلیل‌آوردن، برهان آوردن، علت آوردن، علت ذکر کردن

فرهنگ معین

تعلیل

(تَ) [ع.] (مص م.) علت آوردن.


علت آوردن

عذر خواستن، کاهلی کردن. [خوانش: (~. وَ دَ) [ع - فا.] (مص ل.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

علت آوردن

بهانه تراشیدن (مصدر) عذر خواستن، تعلل ورزیدن. (مصدر) عذر خواستن، تعلل ورزیدن.


تعلیل

علت و سبب امری را بیان کردن

فرهنگ عمید

تعلیل

علت ذکر کردن، علت و سبب امری را بیان ‌کردن، مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت‌ کردن،

لغت نامه دهخدا

تعلیل

تعلیل. [ت َ] (ع مص) به چیزی مشغول کردن. (تاج المصادر بیهقی). مشغول کردن کسی را به طعام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج): فلان یعلل نفسه بتعله؛ ای یشغلها و یطعمها. (اقرب الموارد): و او را بر سبیل تعلیل به کار رمه ٔ خاص فرستاد. (جهانگشای جوینی). || پیاپی شراب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سیراب کردن بعد سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی خوردن آب. (آنندراج). || باربار میوه چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی میوه چیدن. (آنندراج). || پیاپی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). || نیکو خدمت کردن شتران را. (از اقرب الموارد). || بیان علت و سبب. (ناظم الاطباء). سبب نهادن چیزی را. (آنندراج). چیزی را علت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بیان علت چیزی و اثبات کردن بدلیل. (از اقرب الموارد). || علت زایل کردن. (تاج المصادر بیهقی). || ذکر وجه اعلال کلمه. || داخل کردن اعلال در کلمه و این از اصطلاحات صرف است. (از اقرب الموارد). || انتقال ذهن است از مؤثر به اثر مانند انتقال ذهن از آتش به دود مقابل استدلال که انتقال ذهن است از اثر بمؤثر و گفته اند تعلیل اظهار علت بودن چیزی است خواه علت تامه باشد خواه علت ناقصه و صواب آن است که تعلیل تقریر ثبوت مؤثر است برای اثبات اثر، و استدلال تقریر ثبوت اثر است برای اثبات مؤثر. (از تعریفات جرجانی). || ذکر علتی است بخاطر نشان دادن این که حکم بموجب این علت مخالف نص است مانند آنچه در قرآن از ابلیس یاد شده است که پس از امر او به سجده ٔآدم گفت: انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (از تعریفات جرجانی).


حروف تعلیل

حروف تعلیل. [ح ُ ف ِ ت َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به حروف چرائی و حرف تعلیل شود.


حرف تعلیل

حرف تعلیل. [ح َ ف ِ ت َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) در دستور زبان عرب «ل ِ» است که چون بر اسم درآید آخر آن را مجرور سازد: نصحته للتأدیب ِ، و چون بر فعل مضارع درآید آخر آنرا منصوب سازد: نصحته لیتأدب َ. و بهر حال معنی علت و دلیل را رساند.


علت

علت. [ع ِل ْ ل َ] (ع اِ) بیماری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد): بسیار طبیبانند که میگویند فلان چیز نباید خوردن، که از وی چنین علّت به حاصل آید. و آنگاه خود ازآن بسیار بخورند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493). دو سه علت متضاد دشوار است علاج آن. (تاریخ بیهقی ص 370).
علت پوشیده مدار از طبیب
بر در او خواهش و زنهار کن.
ناصرخسرو.
بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد... هر لحظه ناتوانی بر وی مستولی گردد و علت مزمن تر شود. (کلیله ص 192). به علتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته. (کلیله ص 24). بر عقب آن تاش به علتی صعب مبتلی گشت و عمر او در آن غربت به آخر رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). هیچ علت نیست که نه آن را داروییست، مگر مرگ را. (کیمیای سعادت). حکیمان گفته اند اگر آب حیات فروشند فی المثل به آبروی، دانا نخرد که مردن به علت به که زندگانی به مذلت. (گلستان سعدی).
چو حلوا خام باشد علت آرد.
جامی.
- بی علت، بی مرض. (ناظم الاطباء).
|| سستی و ناتوانی. || آفت و آسیب. || عیب. (ناظم الاطباء). || کار نو که شخص را از اراده ای که داشت بازدارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || اتفاق. (ناظم الاطباء). || آنچه بدان بهانه کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). عذر و بهانه. (ناظم الاطباء). || سبب و جهت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد): اهل تمییز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند، چه بیشتر با اجزاء و اعضاء بشر بر هم میگداختند و در بازارها میفروختند. و جمعی را بدین علت بگرفتندو در خانه های ایشان استخوانهای آدمی یافتند و همه را به هلاک آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 297). یکی رازنی صاحب جمال جوان درگذشت و مادرزن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند. (گلستان سعدی).
- بی علت، بی جهت. بی سبب. (ناظم الاطباء):
بی زلت و بی گناه محبوسم
بی علت و بی سبب گرفتارم.
مسعودسعد.
|| مکر و حیله. || سرگذشت. (ناظم الاطباء).
- امثال:
علت برود و عادت نرود.
علت برود ولیک عادت نرود، العاده طبیعه. (امثال و حکم دهخدا).
علت پوشیده مدار از طبیب.
ناصرخسرو.
علت عاشق ز علتها جداست.
مولوی.
|| (اصطلاح عروض) تغییراتی است که در عروض ها (یعنی جزء آخر ازمصراع اول) و ضرب ها به سبب ها و وتدها ملحق میشود. (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فلسفه) چیزی است که چیز دیگری بر آن متوقف باشد، و از وجود آن وجود امری دیگر لازم آید، و از عدم آن عدم امری دیگر لازم شود. یعنی هرگاه میان دو امری بستگیی وجود داشته باشد آن را که محتاج الیه است علت نامند و دیگری را که محتاج است معلول گویند. و بر اثر عدم علت، معلول ممتنع میشود. ولی بر اثر وجود علت، وجود معلول واجب نمیشود. و از رفع علت و عدم آن، عدم معلول لازم میشود واز رفع معلول و عدم آن، عدم علت کشف میگردد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی).
علت بر چهار قسم است: «مامنه » یا فاعلی، «ماله » یا غائی، «مافیه » یا مادی، «مابه » یا صوری. از این علل چهارگانه دو علت فاعلی و غائی، علل وجودند، و دو علت مادی و صوری، علل ماهیت اند. و کلیه ٔ این علتها گاه صناعی هستند مانند علل تخت از نجار و چوب و صورت تختی و جلوس بر وی. و گاه طبیعی اند مانند طبیعت، که علت فاعلی حرکت و سکون در اجسام طبیعی است. و گاه نفسانی اند مانند نفوس و اجرام نباتی و حیوانی و فلکی، و صورو غایات افعال اینها. و این علل چهارگانه را، بحسب قرب و بعد از معلول، و بالذات یا بالعرض بودن، و بالفعل یا بالقوه بودن، و اینکه خاص یا عام یا مساوی باشد، و جزوی یا کلی بودن، و بسیط یا مرکب بودن، احوال و اقسام مختلفی است که در جدول صفحه ٔ مقابل ملاحظه میگردد. (از اساس الاقتباس ص 354).


حسن تعلیل

حسن تعلیل. [ح ُ ن ِ ت َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نزد اهل بدیع از محسنات معنویه است. و آن چنان است که برای وصفی علتی دعوی کنند که مناسب آن وصف باشد، اما به اعتباری که لطیف و در عین حال غیرواقعی باشد. یعنی در انتخاب علت با مراعات دقت و لطافت نظر کند و علتی بیاورد که در نفس الامر، آن علت موافقت با وصف نداشته باشد. و اگر واقعاً علت با وصف موافقت اصلی میداشت، جزو محسنات شمرده نمیشد. چه در آن صورت تصرفی بکار برده نشده بود. مانند آنکه بگویند: فلان برای دفع ضرر دشمنان خود را کشت. این جمله از حسن تعلیل خارج است. و با ذکر این نکته فساد آنچه گفته اند که این توصیف غیرمفید میباشد، ظاهر میشود. زیرا اعتبار همواره غیرحقیقی است. و اگر چنان بود که توهم کرده اند، لازم می آمد که همگی اعتبارات عقلی غیرواقع باشند. واین صنعت بر چهار قسم است، زیرا صفتی که برای آن علتی مناسب آورده شده، یا ثابت است یا غیرثابت است و میخواهند آن را ثابت کنند. صورت اول نیز دو وجه است: وجه اول طوریست که عادهً برای وصف علتی اظهار نشده هرچند که در واقع خالی از علت نیست، مانند این شعر:
لم یحک نائلک السحاب و انما
حمت به فصبیبها الرخصاء.
یعنی ابر مانند بخشایش ترا ندارد بلکه از عطا و بخشایش تواو را تب لرزه گرفته، چه تو را در بخشایش از خود بالاتر مشاهده کرده است. و از این روی است که آنچه از ابر ریزش میکند، باران نیست، بلکه عرق تب لرز است. پس ریزش باران از ابر صفتی است ثابت مر ابر را و در عرف و عادت علتی برای آن اظهار نشده. اما در این مورد علت ریزش باران را عرق تب لرزه ای که از عطای ممدوح عارض شده، قرار داده است. وجه دوم آنکه برای آن صفت علتی اظهار شده غیر از علت مذکور. مانند این شعر:
ما به قتل اعادیه ولکن
یتقی اخلاف ما ترجوا الذناب.
یعنی ممدوح دشمنان را برای دفع ضرر از خود نکشت، بلکه امیدواری دوستان او را به کشتن ایشان برانگیخت. صورت دوم یا ممکنه است، مانند این شعر:
یا واشیاً حسنت فینا اسائته
نجی حذارک انسانی من الغرق.
و یا غیرممکنه است، مانند:
لولم تکن نیه الجوزاء خدمته
لما رأیت علیها عقد منتطق.
و این بیت ترجمه ٔ بیت پارسی باشد که گفته اند:
گرنبودی عزم جوزا خدمتش
کس ندیدی بر میان او کمر.
پس نیت کردن جوزا قصد خدمتگزاری ممدوح را غیرممکنه است. و به حسن تعلیل ملحق کرده اند، سخنی را که بنای آن برشک و گمان باشد و چون مبنی بر شک بوده آن را از حسن تعلیل خارج دانسته و الحاقی شمرده اند چه در آن ادعا و اصرار است و شک منافی آن باشد. مانند آنکه بگوئی: کشتن فلان مر فلان را برای خشنودی دوستداران بوده چنانچه در مطول بیان شده است. (کشاف اصطلاحات الفنون) (مرآت الخیال ص 113):
لاله که بدل گره شدش دود
از آه من است حسرت آلود.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به حسن التعلیل شود.

فرهنگ فارسی آزاد

تعلیل

تَعْلِیل، علت و سبب امری را بیان کردن، بدلیل ثابت نمودن، پی در پی نوشانیدن و سیرآب کردن بعدِ سیرآبی، بیان حرف علّه را در کلمه نمودن (حروف علّه در عربی ا، و، ی میباشد)، حرف علّه داخل کلمه نمودن، دیگری را به وعده یا هدیه یا طعام و غیره مشغول داشتن، مکرر ثمر چینی کردن...،

معادل ابجد

از واژه‌های ادبی تعلیل و علت آوردن

2360

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری